Farsi Dictionary

Lap

دامن لباس ، لبه لباس ، سجاف ، محيط، محل نشو ونما، اغوش ، سركشيدن ، حريصانه خوردن ، ليس زدن ، با صدا چيزي خوردن ، شلپ شلپ كردن ، تاه كردن ، پيچيدن.

Lap joint

لبه رويهم افتاده ومتصل بهم.

Laparotomy

(طب) شكافتن شكم براي پي بردن به بيماري.

Lapboard

تخته اي كه بعنوان ميز تحرير بكار ميرود.

Lapdog

سگ دامن پرورده ، سگ دست اموز.

Lapel

برگردان ، برگردان يقه.

Lapful

يك دامن پر، به قور يك دامن ، انچه در يك دامن جاگيرد

Lapidarian

(lapidary) سنگ شناس ، گوهر شناس ، منقوش روي سنگ ، وابسته به سنگ هاي قيمتي.

Lapidary

(lapidarian) سنگ شناس ، گوهر شناس ، منقوش روي سنگ ، وابسته به سنگ هاي قيمتي.

Lapillus

سنگ كوچك اتشفشاني ، سنگ كوچك.

Lapin

خز، خرگوش.

Lapis lazuli

سنگ ارمني ، (مع.) لا جورد كاشي ، سنگ لا جورد، لا جورد اصل.

Lapland

لا پلند، ناحيه شمال سوءد ونروژ وفنلا ند وشوروي كه محل سكونت اقوام لا پ ميباشد.

Lappet

لا له گوش ، نرمه گوش ، دامن ، اويز، گوشت اويخته ، لبه اويخته كلا ه.

Lapse

نسيان ، لغزش ، خطا، برگشت ، انحراف موقت ، انصراف ، مرور، گذشت زمان ، زوال ، سپري شدن ، انقضاء ، استفاده از مرور زمان ، ترك اولي ، الحاد، خرف شدن ، سهو و نسيان كردن ، از مدافتادن ، مشمول مرور زمان شدن.

Lapstrake

(lapstreak) built clinker قايق ساخته شده از تخته يا ورقه هاي پرچ شده بهم(بصورت نروماده).

Lapstreak

(lapstrake) built clinker قايق ساخته شده از تخته يا ورقه هاي پرچ شده بهم(بصورت نروماده).

Lapwing

(ج.ش.) مرغ زيبا، زياك ، هدهد، شانه بسر.

Laparoscope

لاپاراسکوپ

lapis

لاجورد

laps

دور

lapsed

منقضي شده

Keyword

Criteria