Farsi Dictionary

Knot

گره ، بركمدگي ، دژپيه ، غده ، چيز سفت يا غلنبه ، مشكل ، عقده ، واحد سرعت دريايي معادل 01/ 6706 فوت در ساعت ، گره زدن ، بهم پيوستن ، گيرانداختن ، گره خوردن ، منگوله دار كردن ، گره دريايي.

Knothole

سوراخ ميان گره چوب.

Knotted

گره دار، برامده ، غلنبه ، سفت ، دشوار، جمع شده ، ازدحام كرده ، كلا له دار، منگوله دار.

Knotter

گره زننده ، ماشين گره زني.

Knotty

گره دار، غامض.

knotting

پيچيدگي

Keyword

Criteria