گره ، بركمدگي ، دژپيه ، غده ، چيز سفت يا غلنبه ، مشكل ، عقده ، واحد سرعت دريايي معادل 01/ 6706 فوت در ساعت ، گره زدن ، بهم پيوستن ، گيرانداختن ، گره خوردن ، منگوله دار كردن ، گره دريايي.
سوراخ ميان گره چوب.
گره دار، برامده ، غلنبه ، سفت ، دشوار، جمع شده ، ازدحام كرده ، كلا له دار، منگوله دار.
گره زننده ، ماشين گره زني.
گره دار، غامض.
پيچيدگي
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains