Farsi Dictionary

Jew

جهود، يهودي ، كليمي.

Jew's harp

(مو.) چنگ دهن گير، سازي كه با دندان نگاه ميدارند و با انگشت ميزنند، زنبورك.

Jewel

گوهر، جواهر، سنگ گرانبها، زيور، با گوهر اراستن ، مرصع كردن.

Jeweler

جواهر ساز، جواهر فروش ، جواهري ، گوهر فروش.

Jeweller

جواهر ساز، جواهر فروش.

Jewelry

جواهر فروشي.

Jewelweed

(گ.ش.) گل حنا (biflora Impatiens).

Jewess

زن يهودي.

Jewish

يهودي.

Jewry

يهوديت.

Keyword

Criteria