Farsi Dictionary

Intercom

(system intercommunication) دستگاه مخابره داخل ساختمان.

Intercommunicate

مرتبط بودن با، مراوده داخلي داشتن ، مبادله كردن ، اميزش كردن ، معاشرت كردن ، داراي مراوده.

Intercommunication

ارتباط، رابطه يا مخابره بين چند مركز.

Intercommunication system

ارتباط بوسيله ميكروفون و بلندگو، سيستم ارتباط بين اطاقهاي يك اداره بوسيله بلندگو.

Intercommunion

اميزش ، مراوده ، ارتباط مشترك ، اقدام مشترك.

Keyword

Criteria