Farsi Dictionary

Intend

قصد داشتن ، خيال داشتن ، فهميدن ، معني دادن ، بر ان بودن ، خواستن.

Intendant

مباشر، ناظر، مدير، مامورمالي ، پيشكار دارايي.

intended

در نظر گرفته

intended

درنظر گرفته شده

intending

قصد

Keyword

Criteria