Indict |
(حق.) عليه كسي ادعا نامه تنظيم كردن ، اعلا م جرم كردن ، متهم كردن ، تعقيب قانوني كردن. |
Indictable |
(حق.) قابل تعقيب. |
Indicter |
(indictor) تعقيب كننده ، اعلا م جرم كننده. |
Indiction |
(بستن) ماليات پانزده ساله املا ك ، اگهي ، اعلا م ، دوره پانزده ساله ، ارزيابي. |
Indictment |
(حق.) اعلا م جرم ، تنظيم ادعا نامه ، اتهام. |
Indictor |
(indicter) تعقيب كننده ، اعلا م جرم كننده. |