Farsi Dictionary

In

در، توي ، لاي، هنگامه، در موقع، درون، دروني، مياني، داراي، شامل، دم دست، رسيده، امده، به طرف، نزديك ساحل، با امتياز، در ميان گذاشتن، جمع كردن.

In absentia

(لا تين) غايب ، در غيبت.

In and in

رو بدرون ، مرتبا بطرف داخل ، يك نوع قمار چهار طاسي.

In law

كسي كه تحت حمايت قانون است ، خويشاوند و منسوب بوسيله ازدواج ، خويشاوند سببي.

In memoriam

(لا تين) بياد، بيادگار، بيادبود.

In order that

تا اينكه ، براي اينكه.

In personam

(حق.) عليه شخص خاصي ، عليه انسان.

In petto

بطور خصوصي ، رمزي ، سري ، بصورت خيلي ريز و ظريف.

In propria persona

(حق.) شخصا، بنفسه ، بوسيله خود شخص.

In re

درباره ، درحالت.

Inability

ناتواني ، فروماندگي ، درماندگي ، عجز، بي لياقتي.

Inaccessibility

عدم دسترسي ، دست نارسي ، استبعاد، دوري.

Inaccessible

خارج از دسترس ، منيع.

Inaccuracy

نادرستي ، عدم صحت ، اشتباه ، غلط، چيز ناصحيح و غلط، عدم دقت.

Inaccurate

غلط، نادرست.

Inaction

ناكنش ، بي كاري ، بي حركتي ، بيهودگي ، بي اثري ، بدون فعاليت ، سستي ، بي حالي ، تنبلي ، ركود، سكون.

Inactivate

ناكنش ور ساختن ، بي كار كردن ، سست كردن ، غير فعال كردن.

Inactive

ناكنش ور، بي كاره ، غير فعال ، سست ، بي حال ، بي اثر، تنبل ، بي جنبش ، خنثي ، كساد.

Inactivity

ركود، عدم فعاليت.

Inadequacy

نابسندگي ، نارسايي ، نامناسبي ، بي كفايتي ، عدم تكافو.

Inadequate

غير كافي ، نابسنده.

Inadmissibility

ناروايي.

Inadmissible

ناروا، غير جايز، ناپسنديده ، تصديق نكردني.

Inadvertence

سهو، بي ملا حظگي ، ندانستگي ، بي توجهي ، غفلت ، غير عمدي ، عدم تعمد.

Inadvertent

سهو، غير عمدي.

Inadvisable

غير مقتضي ، دور از صلا ح ، مضر، بي صرفه ، دور از مصلحت ، ناروا، مخالف.

Inalienability

عدم قابليت بيع (مثل اموال عمومي از قبيل طرف و شوارع و پل ها).

Inalienable

بيع ناپذير، محروم نشدني ، لا يتجزا.

Inalterable

تغيير ناپذير، ثابت.

Inamorata

زن عاشق ، شيفته ، دلداده.

Inane

تهي ، بي مغز، پوچ ، چرند، فضاي نامحدود، احمق.

Inanimate

روح دادن ، انگيختن ، بيجان ، غير ذيروح.

Inanition

بي جاني ، بي روحي ، جمود، مردگي ، انگيزش ، تحريك ، سر زندگي ، جنبش ، الهام.

Inanity

پوچي ، بي مغزي ، بيهودگي ، كار بيهوده ، بطالت.

Inapparent

نا اشكار، نامريي ، ناپيدا، پنهان ، پوشيده.

Inappeasable

ارام ، ناپذير، غير قابل تسكين ، قانع نشدني.

Inappetence

بي اشتياقي ، بي ميلي ، بي علا قگي.

Inapplicable

تطبيق نكردني ، غير قابل اجرا، نامناسب ، ناجور، غير قابل اطلا ق ، غير مشمول.

Inapposite

بيجا، بي مورد، بي ربط، نامربوط، ناشايسته ، بي موقع.

Inappreciable

غير محسوس ، جزءي ، ناچيز، بي بها، نامريي ، غير قابل ارزيابي ، غيرقابل تقدير، نامحسوس ، ناچيز.

Inappreciative

قدر ناشناس ، غير محسوس ، جزءي.

Inapproachable

نزديك نشدني ، بي مانند، بي نظير، بدون دسترسي.

Inappropriate

غير مقتضي ، بيجا، نامناسب ، ناجور، بيمورد.

Inapt

بي استعداد، ناشايسته ، بي مهارت ، نامناسب ، بيجا.

Inaptitude

بي استعدادي ، بي لياقتي ، بي مهارتي ، ناشايستگي.

Inarticulate

وابسته به بي مفصلا ن ، بي بند، بي مفصل ، ناشمرده ، درست ادا نشده ، غير ملفوظ.

Inartistic

غير هنري ، فاقد اصول هنري ، بي هنر.

Inasmuch as

بدرجه اي كه ، از انجاييكه ، تا انجاييكه.

Inattention

عدم توجه ، محل نگذاشتن ، بي اعتنا بودن ، بي توجهي ، بي اعتنايي.

Inattentive

بي اعتنا، بي توجه.

Inaudible

غير قابل شنيدن ، غير قابل شنوايي ، نارسا، شنيده نشده ، غير مسموع.

Inaugural

گشايشي ، افتتاحي ، سخنراني افتتاحي.

Inaugurate

گشودن ، افتتاح كردن ، بر پا كردن ، براه انداختن ، داير كردن ، اغاز كردن.

Inauguration

افتتاح ، گشايش.

Inauspicious

نحس ، شوم ، ناخجسته ، نامبارك ، ناميمون.

Inboard

بطرف مركز كشتي ، داخل كشتي.

Inborn

درون زاد، نهادي ، موروثي ، جبلي (jabelly)، ذاتي ، فطري

Inbound

به درون ، وارد شونده ، داخل مرز، محصور در حدود معيني

Inbreathe

دميدن ، (مج.) ملهم كردن ، در كشيدن ، استنشاق كردن ، فرو بردن ، تنفس كردن.

Inbred

ذاتي ، جبلي ، فطري ، غريزي ، ايجاد شده بر اثر تخم كشي از موجودات هم تيره.

Inbreed

توليد كردن ، موجب شدن ، بوجود اوردن ، پرورش دادن ، از جانوران هم تيره تخم كشيدن ، از يك نژاد ايجاد كردن.

Inbreeding

تخم كشي از جانوران هم تيره ، توليد و تناسل در ميان هم نژادها، درون همسري.

Incalculability

بي حسابي ، نا معلومي.

Incalculable

شمرده نشدني ، نا شمردني ، نامعلوم ، بي حساب.

Incalescence

گرماگرايي ، گرما جويي ، گرم شدگي.

Incalescent

گرما گراي.

Incandesce

از گرماي زياد سفيد شدن ، تاب امدن.

Incandescence

روشنايي سيمابي ، نور سفيد دادن ، افروختگي.

Incandescent

داراي نور سيمابي ، تابان.

Incandescent lamp

لا مپ برقي داراي نور سيمابي ، لا مپ نلون.

Incantation

افسون ، جادو، طلسم ، افسون گري ، افسون خواني ، جادوگري ، سحر، تبليغات.

Incapability

عجز، ناتواني ، بي لياقتي.

Incapable

عاجز، ناتوان ، نا قابل ، نالا يق ، بيعرضه ، محجور، نفهم.

Incapacitate

ناقابل ساختن ، سلب صلا حيت كردن از، بي نيرو ساختن ، از كار افتادن ، ناتوان ساختن ، محجور كردن.

Incapacitation

محجوري ، ناتواني.

Incapacity

عجز، عدم صلا حيت.

Incarcerate

در زندان نهادن ، زنداني كردن ، حبس كردن.

Incarceration

حبس بودن.

Incarnadine

گلگون كردن ، رنگ قرمز گوشتي.

Incarnate

مجسم (بصورت ادمي)، داراي شكل جسماني ، برنگ گوشتي ، مجسم كردن ، صورت خارجي دادن.

Incarnation

تجسم ، صورت خارجي.

Incase

در جعبه گذاردن ، در صندوق قرار دادن.

Incaution

بي احتياطي ، بي اعتنايي ، بي ملا حظگي ، بي پروايي.

Incautious

بي احتياط، بي ملا حظه.

Incendiary

(agitator=) اتش زا، اتش افروز.

Incense

بخور دادن به ، سوزاندن ، بخور خوشبو، تحريك كردن ، تهييج كردن ، خشمگين كردن.

Incentive

انگيزه ، فتنه انگيز، اتش افروز، موجب ، مشوق.

Incept

اغاز كردن ، بنياد نهادن ، در خود گرفتن.

Inception

اغاز، شروع ، درجه گيري ، اصل ، اكتساب ، دريافت ، بستن نطفه.

Incertitude

نا معلومي ، عدم تحقق ، شك و ترديد، نا امني ، ناپايداري زندگي.

Incessant

لا ينقطع ، پيوسته ، پي در پي ، بي پايان.

Incest

زناي با محارم و نزديكان.

Incestuous

زاني با محارم ، وابسته به جفت گيري جانوران از يك جنس.

Inch

اينچ ، مقياس طول برابر 45/2 سانتي متر.

Inchmeal

خرد خرد، رفته رفته ، بتدريج ، كم كم.

Inchoate

اغاز كردن ، بنياد نهادن ، تازه بوجود امده ، نيمه تمام

Inchworm

.= repool

Incidence

شيوع مرض ، انتشار (مرض)، برخورد، تلا في ، تصادف ، وقوع ، تعلق واقعي ماليات ، مشموليت.

Incident

شايع ، روي داد، واقعه ، حادثه ، ضمني ، حتمي وابسته ، تابع.

Incinerate

خاكستر كردن ، سوزاندن ، با اتش سوختن.

in a meaningful way

به طرز معناداري - به طريق معناداري

in a some way

به طريقي

in accordance

مطابق

in addition

علاوه بر

in addition to

علاوه بر

in advance

پیش

in advancing 

در پيشبرد

in case

در مورد

in charge

مسئول

in charge of

مسئول

in common with

مشترک با

in conjunction with 

در رابطه با

In fact

در واقع

in front of

در مقابل

in lieu

به جاي

In lieu of 

به ازاي

in love

عاشق - در عشق

in order

به منظور

in particular

به ويژه

in place

در محل

in public

در معرض عموم - به طور عمومي

in shape

در قالب - در شکل

in spite of

با وجود

in terms of

از نظر

in turn

به نوبه خود

inadvertently

سهوا

inappropriately

نامناسب

incarnations

برداشتها

incessantly

دايما

incidental

ضمنی

incidentally

اتفاقي

inclined

مايل

included

مشمول

including

از جمله

incorporated

گنجانيده شده

incorporating

ترکيب کردن - دخيل کردن - بکارگيري

increased

افزايش

increasingly

به طور فزاينده

incredibly

فوق العاده

incremental

افزايشي

increments 

افزايش

incurred

دچار شده

incurring

تحميل

indefinitely

به طور نامحدود

Indemnities

غرامت

indentured

قراردادي

independance

استقلال

Independency

استقلال

independently

به طور مستقل

Indepth

عميق

indexed

نمايه

indicated

نشان داد

Indicates

نشان ميدهد

indicating

نشان ميدهد

indifferent

بي علاقه

indigenize

بومي

indispensible

ضروري

indisposed

منزجز

indisputably

مسلم

indo

هند

Indoors

در داخل خانه

induced

ناشي از

inducing

القا کردن

inducted 

القاء

Inductively

بطور قياس - قياسا - روش استقرا

indulged

مهلت

inequalities 

نابرابري

inevitably

به ناچار

inexplicably

بدون توضيح

inextricably

به طور جدايي ناپذيري

infallibility

عصمت

infancy

دوران کودکي

Infatuated

احمقانه

infected 

آلوده

Inflated

باد کرده - متورم

inflationary

تورمي

informally

غيررسمي

informed

اطلاع

infotainment

سرگرمي - سرگرم کننده و سودمند

infrared detectors

آشکارسازهاي مادون قرمز

infringed

نقض

ingredients

مواد تشکيل دهنده

inhabitants

ساکنان

inhabited

ساکنان

inherently

ذاتا

inheritances

ارث

inherited

به ارث برده

inhibited

مهار

initialization

مقدار دهي اوليه

initialize

مقداردهي اوليه

initialized

مقداردهي اوليه

Initializer

مقدارده اوليه

initially

در ابتدا

initiated

آغاز - ابتکار - بنياد نهادن - ابداع

Initiation

شروع

initiatives

طرح هاي

initiator

مبتکر

injector

انژکتور - تزريق

injured 

مجروح

inner-world

دنياي دورن

Keyword

Criteria