Farsi Dictionary

Impact

بهم فشردن ، پيچيدن ، زير فشار قرار دادن ، با شدت ادا كردن ، با شدت اصابت كردن ، ضربت ، فشار، تماس ، اصابت ، اثر شديد، ضربه.

Impacted

بهم چسبيده ، باهم جوش خورده(مثل انتهاي استخوانهاي شكسته)، باهم جمع شده ، كارگذاشته شده ، ميان چيزي گير كرده ، تحت فشار.

Impaction

فشار سخت ، بهم فشردگي ، بسته بندي ، گير افتادگي.

impact

تاثير - ضربه

impactful

تاثيرگذار

Impacting

تاثير

Keyword

Criteria