خوك ، گراز، خوك پرواري ، بزور گرفتن.
(امر.) چهاردست وپا رامحكم بستن ، عاجز ودرمانده كردن ، از كار افتادن.
گوژپشت ، قوزي.
(ج.ش.) گراز دريايي ، يكنوع عقرب ماهي.
خوك مانند، خوك صفت.
گنداب اشپزخانه ، چيز بي معني وبيمزه.
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains