Farsi Dictionary

Hitch

پيچ وخميدگي ، گرفتاري ، مانع ، محظور، گير، تكان دادن ، هل دادن ، بستن (به درشكه وغيره)، انداختن.

Hitch up

اسب را يراق كردن ، خفت زدن به (حيوان).

Hitchhike

سرجاده ايستادن وباشست جهت خود را نشان دادن (براي سواري مفتي)، مسافرت مفتي.

hitchhiker

سواري مجاني

Keyword

Criteria