Farsi Dictionary

High

فراز، بلند، مرتفع ، عالي ، جاي مرتفع ، بلند پايه ، متعال ، رشيد، زياد، وافر گران ، گزاف ، خشمگينانه ، خشن ، متكبر، متكبرانه ، تند زياد، باصداي زير، باصداي بلند، بو گرفته ، اندكي فاسد.

High beam

نقطه درخشان ونوراني جلو وسايل نقليه ، نور بالا ي چراغ اتومبيل.

High chair

صندلي پايه بلند غذا خوري بچه.

High church

فرقه اي كه سخت پابند اداب و رسوم كليسايي ومناجات وتسبيحات مرسوم در كليساهستند.

High command

(نظ.) فرماندهي عالي ، سر فرماندهي.

High commissioner

نماينده عاليرتبه كشوري در كشور ديگر.

High explosive

(نظ.) ماده منفجره (مثل.T.N.T).

High fidelity

ايجاد صدا با عالي ترين درجه وشباهت زياد به اصل ومبداء ان ، دستگاه گيرنده عالي وخوش صدا.

High flown

گزاف ، اغراق اميز، پرطمطراق ، قلنبه.

High flying

بلند پرواز، بلند خيال ، ياوه انديش ، خيال پرور.

High frequency

داراي فركانس با تكرار زياد، امواج پر فركانس ، پربسامد.

High grade

درجه اعلي ، عالي ، مرغوب.

High grown

بلند بالا ، بلند قد، داراي سبزيكاي يا درخت كاري بلند

High handed

امرانه ، خودخواهانه ، مكارانه.

High hat

كلا ه بلند، متكبر وپر افاده ، اشرافي ماب ، افاده كردن.

High horse

مغرور، پر افاده.

High jack

(hijack)دزدي هواپيما وساير وساءط نقليه ومسافران ان

High jump

پرش ارتفاع.

High light

نكات برجسته يا جالب ، تشكيل نكته روشن ياجالب دادن.

High low jack

(بازي ورق) پاسور.

High mass

عشاء رباني توام با موسيقي وبخور.

High minded

بامناعت ، بزرگ منش ، مغرور.

High muck a muck

شخص متكبر، ادم مهم ومغرور.

High octane

(درصنايع نفت) داراي اكتان زياد مانند بنزين سوپر.

High pressure

داراي وزن وفشار زياد، پرفشار، قوي.

High priest

كشيش اعظم ، كاهن اعظم.

High relief

نقوش برجسته (بر روي مجسمه وغيره).

High school

(امر.) مدرسه متوسطه ، دبيرستان.

High sea

(حق.- انگليس) درياي ازاد، درياي ازاد خارج از مرز كشور.

High sounding

پر زرق وبرق وتوخالي ، عوام فريب ، پر سر وصدا.

High spirited

جسور، متكبر، داراي روح خودسري وجسارت.

High strung

بسيار حساس ، عصباني ، كوك (از دست كسي).

High tension

(در برق) فشار قوي.

High test

امتحان سختي را گذرانده ، داراي قوه فراره زياد (مثل بنزين).

High tide

حد اعلي ، حد اعلا ي مد دريا، اوج ، (ك.) روز سرور وشادي ، روز جشن.

High toned

(مو.) داراي صداي زير، زير، عالي ، باب روز.

High treason

خيانت بزرگ.

High water

مد، مد دريا، دريا درحال مد.

High wrought

پركار، صنعتي ، با استادي ساخته شده ، شديد.

Highball

يك ليوان بزرگ ويسكي يا عرق مخلوط بانوشابه گازدار، قطار سريع السير.

Highbinder

(ك.) جاسوس يا مراقب ديگري ، بپا، جاني.

Highborn

اصيل ، نيك نژاد، خوص اصل ، پاك زاد.

Highboy

ادم بلند پرواز درسياست ، كمد يا اشكاف ظروف.

Highbred

باتربيت ، اصيل ، داراي تربيت يا نجابت خانوادگي.

Highbrow

داراي ابرو وپيشاني بلند، (مج.) داراي سعه نظر، عالم ودانشمند، روشنفكر.

Higher up

ارشد، رءيس ، برتر، عضو ارشد.

Highfalutin

بلند، پرطمطراق ، اغراق اميز، قلنبه.

Highflier

(highflyer)ادم بلند پرواز، ادم افراطي ، دليجان سريع

Highflyer

(highflier)ادم بلند پرواز، ادم افراطي ، دليجان سريع

Highland

كوهستاني ، نارسا، احمقانه.

Highlander

اهل كوهستان ، پشت كوهي.

Hightail

باسرعت عقب نشيني كردن.

Highway

شاهراه ، بزرگراه ، راه.

Highwayman

راهزن وسارق جاده ، دزد سرگردنه.

high perform

عملکرد خوب - عملکرد عالي

high rank

رتبه بالا - رتبه عالي

high- hiker

کوهنورد بالا

Higher

عالي - بالاتر

higher education

آموزش عالي

highlight

برجسته

highlighting

برجسته

highlights

برجسته

highly

خيلي

highly constant

بسيار ثابت

Keyword

Criteria