Farsi Dictionary

Her

اورا (مونث)، ان زن را، باو، مال او.

Herald

جارچي ، پيشرو، جلودار، منادي ، قاصد، از امدن ياوقوع چيزي خبر دادن ، اعلا م كردن ، راهنمايي كردن.

Heraldry

نجباوعلا ءم نجابت خانوادگي ، نشان نجابت خانوادگي ، ايين وتشريفات نشان هاي خانوادگي.

Herb

گياه ، علف ، رستني ، شاخ وبرگ گياهان ، بوته.

Herb doctor

پزشكي كه با داروي گياهي به مداوا ميپردازد.

Herbaceous

گياه مانند، گياهي.

Herbage

گياه (بطوركلي)، رستني ، علف ، شاخ وبرگ.

Herbal

گياه نامه ، مجموعه يا كلكسيون انواع گياهان ، گياهي ، ساخته شده از علف وگياه.

Herbalist

فروشنده گياهان طبي ، (سابقا) گياه شناس.

Herbarium

مجموعه گياهان خشك گياه دان (اطاق يا جعبه).

Herbicidal

كشنده گياهان.

Herbicide

عاملي كه براي از بين بردن علف ها وگياهان بكار ميرود، علف كش.

Herbivore

(ج.ش.) گياه خوار.

Herbivorous

گياه خواري.

Herblike

گياه مانند.

Herby

بوته دار، مانند بوته ، گياه دار.

Herculean

بسيار دشوار، خطرناك ، بسيار نيرومند، وابسته به هركول.

Hercules

هركول ، پهلوان نامي اساطير يونان و روم.

Herd

رمه ، گله ، گروه ، جمعيت ، گرد امدن ، جمع شدن ، متحد كردن ، گروه.

Herder

چوپان ، گله بان ، محافظ، رمه دار، گاودار.

Herdic

كالسكه اي كه بدنه كوتاهي دارد واز عقب سوار ان ميشوند.

Herdsman

چوپان ، گله دار، رمه دار، (مج.) كشيش ، روحاني.

Here

اينجا، در اينجا، در اين موقع ، اكنون ، در اين باره ، بدينسو، حاضر.

Hereabout

درهمين نزديكي ها، دراين حدود، در اين حوالي.

Hereafter

از اين پس ، از اين ببعد، اخرت.

Hereaway

(ك.) باين طرف ، در اين حوالي.

Hereby

بدين وسيله ، بموجب اين نامه يا حكم يا سند.

Hereditament

ميراث ، ملك ، دارايي غير منقول ، مال موروثي.

Hereditary

ارثي.

Heredity

انتقال موروثي ، رسيدن خصوصيات جسمي وروحي بارث ، تمايل برگشت باصل ، توارث ، وراثت.

Hereford

نوعي گوساله گوشت قرمز از نژاد انگليسي كه صورت سفيدي دارد.

Herein

در اين ، در اين باره.

Hereinabove

مافوق اين ، بالا تر از اين.

Hereinafter

بعد از اين ، از اين پس ، در سطور بعد.

Hereinbefore

درمقدمه اين نوشته ياسند، درمقدمه اين موضوع ، پيش از اين.

Hereinbelow

در پايين اين ، در زير اين ، از اين پايين تر.

Hereof

از اين ، متعلق باين ، (م.م.) از اينجا، در اين خصوص.

Hereon

در اين ، بر اين ، در اين مورد، در اينجا، در نتيجه اين.

Heresiarch

سردسته رافضي ها، رءيس رافضيون ، رءيس بدعت كاران ومرتدين.

Heresy

كفر، ارتداد، الحاد، بدعتكاري ، فرقه ، مسلك خاص.

Heretic

رافضي ، فاسد العقيده ، بدعت گذار، مرتد.

Hereto

باين (نامه)، بدين وسيله.

Heretofore

پيش از اين ، پيشتر، سابقا، قبلا ، تاكنون.

Hereunder

در زير، در ذيل ، ذيلا.

Hereunto

باين (نامه)، بدين وسيله ، تاكنون ، تا اين وقت ، تا اين زمان.

Hereupon

درنتيجه اين ، از اين رو، پس از اين ، متعاقب اين.

Herewith

به اين نامه ، (يا ورقه يا پيمان نامه يا سند)، همراه اين نامه ، لفا، جوفا، تلوا.

Heriot

(حق.- انگلستان) ماليات ياحقي كه پس از مرگ تيولدار به لرد يا امير پرداخته ميشده.

Heritable

ارث بردني ، بارث رسيدني ، قابل توارث.

Heritage

ميراث ، ارثيه ، ارث ، ماترك ، تركه غير منقول ، مرده ريگ ، سهم موروثي ، (مج.)بخش.

Heritor

ارث بر، وارث.

Hermaphrodite brig

(د.ن.) كشتي دو دگله.

Hermaphroditic

هم مرد هم زن.

Hermaphroditus

(افسانه يونان) پسر هرمس وافروديت كه وقتي در اب تنش را مي شست بايك حوري دريايي متصل و داراي يك بدن شد.

Hermaprodite

نرموك ، نر وماده ، خنثي ، كسي كه هم داراي حالا ت زنانگي وهم حالا ت مردانگي باشد.

Hermeneutic

علم تفسير، تعبير، ايين تفسير كتاب مقدس.

Hermes

هرمس (در اساطير يونان) خداي بازرگاني ودزدي وسخنوري

Hermetic

وابسته به هرمس مصري ، كيميايي ، سحر اميز.

Hermit

زاهد گوشه نشين ، تارك دنيا، منزوي.

Hermit crab

(ج.ش.) خرچنگي كه پاهاي عقب ان ناقص است.

Hermitage

گوشه عزلت ، جاي انزوا، زاويه.

Hernia

(طب) فتق ، مرض فتق ، غري.

Herniate

(طب) بادفتق داشتن ، فتق داشتن.

Hero

قهرمان ، دلا ور، گرد، پهلوان داستان.

Hero worship

قهرمان پرستي.

Heroic

قهرمانانه ، قهرمان وار، بي باك ، حماسي.

Heroic couplet

شعر دو بيتي حماسي پنج هجايي.

Heroic stanza

اهنگ چهارهجايي در اشعار حماسي (بروزن abab).

Heroic verse

شعر حماسي ، شعر رزمي.

Heroin

هروءين.

Heroine

شيرزن ، زني كه قهرمان داستان باشد.

Heroinism

اعتياد به هروءين.

Heroism

گردي ، قهرماني ، شجاعت.

Heroize

خود را پهلوان وانمود كردن ، قهرمان وپهلوان وانمود كردن ، قهرمان وپهلوان شدن.

Heron

(ج.ش.) ماهيخوار، حواصيل.

Heronry

پرورشگاه مرغ ماهيخوار، دسته ماهيخواران.

Herpes simplex

(طب) تب خال ، بيماري تب خال.

Herpes zoster

(طب) زونا.

Herpetologist

متخصص خزنده شناسي.

Herpetology

خزنده شناسي ، قسمتي از جانور شناسي كه درباره خزندگان وذوحياتين بحث ميكند.

Herring

(ج.ش.) شاه ماهي (hearengus clupea).

Herring bone

استخوان شاه ماهي ، معماري يا طرح چپ و راست.

Hers

مال انزن (فرق ميان reh وhers اينست كه reh هميشه با موصوف گفته ميشود ولي hersتنها وبطور مطلق بكار ميرود).

Herself

خودش (انزن)، خود ان زن ، خودش را.

Hertzian wave

(فيزيك) امواج هرتز.ztreh

Herds

گله ها

hereditarily

ارثي

heretical

بدعت

heritages

ميراث

hermetically

بطور سربسته و محکم

hernia

فتق

herpes

تب خال

Keyword

Criteria