Heddle |
(در بافندگي) ورد، تاركش ، تارگذران. |
Heder |
گوسفند نر، قوچ. |
Hedge |
چپر، خارپشته ، پرچين ، حصار، راه بند، مانع ، پرچين ساختن ، خاربست درست كردن ، احاطه كردن ، طفره زدن ، از زير (چيزي) در رفتن. |
Hedge hog |
(ج.ش.) خارپشت ، ارمجي ، جوجه تيغي ، ماشين لا روبي ، ادم ناسازگار. |
Hedgerow |
رديف بوته هاي پرچين ، سياج بند، رديف خاربن. |
Hedonic |
مربوط بخوشي ولذت. |
Hedonism |
فلسفه خوشي پرستي وتمتع از لذايذ دنياي زودگذر. |
hedgehog |
خارپشت |