Hear |
شنيدن ، گوش كردن ، گوش دادن به ، پذيرفتن ، استماع كردن ، خبر داشتن ، درك كردن ، سعي كردن ، اطاعت كردن. |
Hear say |
شايعه ، اوازه ، خبر، چيز شنيده ، مسموعات. |
Hearing |
شنوايي ، سامعه ، استماع دادرسي ، رسيدگي بمحاكمه ، گزارش. |
Hearken |
گوش دادن به ، گوش كردن به ، استماع كردن ، بگوش دل پذيرفتن. |
Hearse |
نعش كش ، مرده كش ، بانعش كش بردن. |
Heart |
قلب ، سينه ، اغوش ، مركز، دل و جرات ، رشادت ، مغز درخت ،عاطفه ، لب كلا م ، جوهر، دل دادن ، جرات دادن ، تشجيع كردن ، بدل گرفتن. |
Heart ache |
دردقلب ، (مج.) غم ، غصه ، اندوه ، سينه سوزي. |
Heart disease |
مرض قلبي. |
Heart failure |
سكته قلبي ، نارسايي قلب. |
Heart free |
ازاد ازقيد عشق ، مبرا از عشق. |
Heart rending |
دل ازار، جانسوز، غم انگيز، دلگير، جانگداز. |
Heart stricken |
دلشكسته. |
Heart to heart |
صميمي ، رفيق ، دوست ، بطور خودماني وصميمانه. |
Heart whole |
فارغ از عشق ، بي عشق ، خالصانه ، صميمانه. |
Heartbeat |
ضربان قلب ، تپش دل ، (مج.) جنبش ، احساسات. |
Heartbreak |
اندوه بسيار، غم زياد، دل شكستگي. |
Heartbreaking |
اندوه اور، پشت شكن ، مايه دل شكستگي. |
Heartbroken |
دل شكسته. |
Heartburn |
دردياسوزش قلب ، سوزش معده ، حسدياخصومت ورزيدن. |
Heartburning |
حسادت. |
Hearten |
دل دادن ، جرات دادن ، تشجيع كردن. |
Heartfelt |
قلبي ، صميمي ، از روي صميميت ، خالص ، بي ريا. |
Hearth |
اجاق ، اتشدان ، كف منقل ، (مج.) منزل ، سكوي اجاق ، كوره كشتي. |
Hearthstone |
سنگ پهن كف اجاق. |
Heartland |
منطقه مركزي وحياتي. |
Heartless |
بي عاطفه ، عاري از احساسات ، افسرده. |
Heartsease |
اسايش فكري. |
Heartsick |
پريشان ، غمگين ، ملول ، دل ازرده ، دل شكسته ، نزار. |
Heartsome |
(اسكاتلند) روح بخش ، سرزنده ، بشاش ، اميدوار، باروح. |
Heartsore |
دل افسرده ، دل ريش ، دل گرفته ، غمگين. |
Heartstring |
عميق ترين احساسات دل ، (م.ل.) رگ وريشه دل. |
Heartthrob |
تپش قلب ، هوس. |
Hearty |
قلبي ، صميمانه ، دلچسب ، مقوي. |
heard |
شنيده |
hearer |
شنونده |
hearsay |
شايعات |
heart broken |
قلب شکسته |
heartiest |
صميمانه ترين |
heartily |
صميمانه |