Farsi Dictionary

Hap

اتفاق ، قضا، روي دادن ، اتفاق افتادن.

Haphazard

اتفاقي ، برحسب تصادف ، اتفاقا.

Hapless

بيچاره.

Haploid

درظاهرمنفرد، تك نما، (ز.ش.) داراي نيمي از كروموزومهاي اصلي مانندكروموسوم سلولهاي جنسي ، نيم دانه.

Haplont

(ز.ش.) موجوداتي كه داراي تعداد كروموزوم هايي مانند سلول هاي جنسي هستند.

Haplosis

(ز.ش.) تقليل تعداد كروموزوم ها درنتيجه تقسيم بدو سلول منفرد(haploid).

Haply

شايد، بل ، بلكه ، احتمالا ، تصادفا.

Happen

روي دادن ، رخ دادن اتفاق افتادن ، واقع شدن ، تصادفا برخوردكردن ، پيشامدكردن.

Happening

اتفاق ، رويداد، پيشامد.

Happenstance

وقايع اتفاقي ، روي داد شانسي.

Happiness

خوشحالي ، خوشي ، شادي ، خوشنودي ، خرسندي.

Happy

خوش ، خوشحال ، شاد، خوشوقت ، خوشدل ، خرسند، سعادتمند، راضي ، سعيد، مبارك ، فرخنده.

Happy go lucky

الله بختي ، برحسب تصادف ، لا قيد، لا ابالي ، اسان گذران ، بيمار.

Haptic

(ر.ش.) وابسته بحس لا مسه ، لا مسه اي.

happened 

اتفاق افتاده است

happily

خوش

happy making

شاد

Keyword

Criteria