Hap |
اتفاق ، قضا، روي دادن ، اتفاق افتادن. |
Haphazard |
اتفاقي ، برحسب تصادف ، اتفاقا. |
Hapless |
بيچاره. |
Haploid |
درظاهرمنفرد، تك نما، (ز.ش.) داراي نيمي از كروموزومهاي اصلي مانندكروموسوم سلولهاي جنسي ، نيم دانه. |
Haplont |
(ز.ش.) موجوداتي كه داراي تعداد كروموزوم هايي مانند سلول هاي جنسي هستند. |
Haplosis |
(ز.ش.) تقليل تعداد كروموزوم ها درنتيجه تقسيم بدو سلول منفرد(haploid). |
Haply |
شايد، بل ، بلكه ، احتمالا ، تصادفا. |
Happen |
روي دادن ، رخ دادن اتفاق افتادن ، واقع شدن ، تصادفا برخوردكردن ، پيشامدكردن. |
Happening |
اتفاق ، رويداد، پيشامد. |
Happenstance |
وقايع اتفاقي ، روي داد شانسي. |
Happiness |
خوشحالي ، خوشي ، شادي ، خوشنودي ، خرسندي. |
Happy |
خوش ، خوشحال ، شاد، خوشوقت ، خوشدل ، خرسند، سعادتمند، راضي ، سعيد، مبارك ، فرخنده. |
Happy go lucky |
الله بختي ، برحسب تصادف ، لا قيد، لا ابالي ، اسان گذران ، بيمار. |
Haptic |
(ر.ش.) وابسته بحس لا مسه ، لا مسه اي. |
happened |
اتفاق افتاده است |
happily |
خوش |
happy making |
شاد |