Farsi Dictionary

Hang

اويختن ، اويزان كردن ، بدار اويختن ، مصلوب شدن ، چسبيدن به ، متكي شدن بر، طرزاويختن ، مفهوم ، ترديد، تمايل ، تعليق.

Hang around

وقت را ببطالت گذاندن ، ول گشتن ، ور رفتن.

Hang off

(back hang) رهاكردن ، عقب كشيدن ، پس زدن.

Hang on

سماجت ورزيدن ، ادامه دادن ، دوام داشتن ، ثابت قدم بودن.

Hang out

محل اويختن چيزي (مثل رجه)، ميعادگاه ، اويختن ، سماجت ورزيدن ، مسكن كردن ، والميدن.

Hang over

اثر باقي مانده ، اثر باقي از هر چيزي ، حالت خماري.

Hang together

بهم چسبيدن ، متفق بودن.

Hang up

درحال معلق ماندن ، ماندن ، به صحبت تلفني خاتمه دادن ، زنگ زدن.

Hangar

اشيانه هواپيما، پناهنگاه ، حفاظ.

Hangdog

مقصر، شرمگين ، ادم خبيث ، شرمنده وترسو.

Hanger

اعلا م كننده ، اويزان كننده ، معلق كننده ، جارختي ، چنگك لباس ، (مك.) اسكلت ياچهارچوبه اي كه از سقف اويتخه وداراي بلبرينگ براي حركت دادن ماشين باشد.

Hanger on

وابسته ، متكي بر، انگل ، موي دماغ ، مفت خور.

Hanging

عمل اويختن ، اعدام ، بدار زدن ، چيز اويخته شده (مثل پرده وغيره)، اويز، معلق ، اويزان ، درحال تعليق ، محزون ، مستحق اعدام.

Hangman

دژخيم ، مامور اعدام ، دار زن.

Hangnail

ريشه يا رشته باريكي كه از پوست گوشه ناخن اويزان است ، ريشه ناخن.

hang gliding

پرواز با هواپیمای بی موتور

hang-gliding

پرواز با هواپیمای بی موتور

hangout

پاتوق

hangouts

پاتوق کردن

hangover

اثر باقي مانده از چيزي يا کاري - سرگيجه و سردرد بعد از مستي

Keyword

Criteria