Farsi Dictionary

H

هشتمين حرف الفباي انگليسي.

Ha

علا مت تعجب ، ها، اهان گفتن.

Ha ha

هاها(درخنديدن)، قاه قاه.

Hab

(درتركيبات قديم) داشتن ، دارايي.

Habanera

رقص دو ضربي كوبا.

Habble

(hobble=)داد وبيداد، مشاجره ، داد وبيداد كردن.

Habeas corpus

حكم توقيف از طرف دادگاه باذكر دلا يل توقيف ، حكم ازادي (متهمي كه دليلي براي اتهامش نيست) صادر كردن.

Habenaria

(گ.ش.) زر اوند سفيد، ثعلب.

Habenula

(تش.) عضو نواري شكل.

Haberdasher

فروشنده لباس مردانه ، خراز.

Haberdashery

خرازي فروشي ، مغازه ملبوس مردانه.

Haberdine

(ج.ش.) ماهي (cod) نمك زده وخشك شده.

Habergeon

جوشن بي استين.

Habilatory

پوشاكي.

Habile

مناسب ، زرنگ ، زبردست.

Habiliment

ارايش ، لباس زيبا، جامه ، استعداد فكري.

Habilitate

لباس پوشيده ، ملبس ، شايستگي داشتن ، مجهز كردن.

Habit

(.n):عادت ، خو، مشرب ، ظاهر، جامه ، لباس روحانيت ، روش طرز رشد، رابطه ، (vi&.vt):جامه پوشيدن ، اراستن ، معتاد كردن ، زندگي كردن.

Habitability

قابليت سكني.

Habitable

قابل سكني.

Habitance

سكونت ، سكني ، زندگي ، جمعيت ، سكنه.

Habitancy

سكونت ، سكني ، زندگي ، جمعيت ، سكنه.

Habitant

ساكن

Habitat

محل سكونت ، مسكن طبيعي ، بوم ، جاي اصلي.

Habitation

سكونت ، اسكان ، سكني ، مستعمره ، مسكن ، منزل.

Habitual

معتاد، شخص داءم الخمر، عادي ، هميشگي.

Habituate

خو دادن ، عادت دادن ، سكونت كردن.

Habituation

خوگيري.

Habitude

اداب ، روش ، شيوه ، عادت (م.م.)، مرسوم ، عادت روزانه.

Habitue

رونده هميشگي ، مشتري ، مانوس ، معتاد.

Habitus

وضعيت ساختمان جسماني ، هيكل ، ساخت.

Hachure

هاشور، اژ، پرداز، سايه زني ، قلم هاشور زدن ، باهاشور سايه انداختن.

Hacienda

ملك ، بنگاه كشاورزي يا معدن ومانند ان.

Hack

كلنگ ، سرفه خشك وكوتاه ، چاك ، برش ، شكافي كه بر اثر بيل زدن يا شخم زده ايجاد ميشود، ضربه ، ضربت ، بريدن ،زخم زدن ، خردكردن ، بيل زدن ، اسب كرايه اي ، اسب پير، درشكه كرايه ، نويسنده مزدور، جنده.

Hackamore

مهارياپوزه بند مخصوص رام كردن اسب.

Hackberry

(گ.ش.) داغداغان ، گزنه ها (از جنس celtis).

Hackbut

نوعي تفنگ شمخال كه ته قنداق ان خميده است.

Hackie

(cabdriver=) درشكه چي.

Hackle

شانه مخصوص شانه كردن ليف هاي كتان وابريشم ، كتان زن ، حشره پردار، شانه كردن ، از هم بازكردن ، شكافتن ، متلا شي كردن.

Hackmatack

(گ.ش.) كاج امريكايي ، لا ركس (americana larix).

Hackney

اسب سواري ، درشكه كرايه ، اسب كرايبه ، مزدور، فعله ، فاحشه ، مبتذل كردن ، زياداستعمال شده.

Hackney coach

كالسكه يا درشكه كرايه ، درشكه چهارچرخه ودو اسبه.

Hacksaw

اره اهن بري.

Hackwork

نويسندگي وهنرپيشگي سودطلبانه ، نويسندگي براي كسب معيشت.

Had

زمان ماضي واسم مفعول فعل.evah

Haddock

(ج.ش.) ماهي روغن كوچك ، قسمي ماهي.

Hade

(ز.ش.) ميل ، كجي ، شيب تمام ، تمايل پيدا كردن.

Hades

(افسانه يونان) عالم اسفل ، جهنم.

Hadj

(hajj) حج ، زيارت حج ، حاجي.

Hadji

(hajji) حج ، زيارت حج ، حاجي.

Hadn't

(not had=) نداشت ، ندارد، نبايستي.

Haematoxylon

(گ.ش.) درخت بقم ، چوب بقم ، بقم اسود.

Haet

ذره ، اتم ، خرده.

Haffet

گونه ، پيشاني.

Haffit

گونه ، پيشاني.

Haft

دسته ، دسته كارد، قبضه ، دسته گذاشتن.

Hag

عجوزه ، ساحره ، مه سفيد، حصار.

Hagborn

پسرپير زن ، شيطان زاده ، فرزند ساحره.

Hagbut

نوعي تفنگ شمخال كه ته قنداق ان خميده است.

Hagfish

(ج.ش.) مارماهي دهان گرد.

Haggard

نحيف ، داراي چشمان فرو رفته ، رام نشده.

Haggis

پودينگ يادسر دل وجگر وپياز وادويه.

Haggish

عجوزه وار، بطور ناهنجار، كريه.

Haggle

چانه ، چانه زدن ، اصرار كردن ، بريدن.

Hagiographer

نويسنده شرح حال مقدسين.

Hagiography

شرح زندگي اولياء ومقدسين ، تاريخ انبياء.

Hagiolatry

پرستش مقدسين وروحانيون ، ملا پرستي.

Hagiology

ادبيات مقدس ، تاريخ مقدس ، تاريخ انبياء.

Hagride

مسلط شدن بر، ناراحت كردن ، عاجز كردن.

Hagseed

زاده عجوزه ، فرزند زن ساحره.

Hai ku

شعر بي قافيه سه سطري ژاپني.

Hail

(.vt&.n) :تگرگ ، طوفان تگرگ ، تگرگ باريدن ، (.vi&.vt.interj.n) :سلا م ، درود، خوش باش ، سلا م برشما باد، سلا م كردن ، صدا زدن ، اعلا م ورود كردن (كشتي).

Hail fellow

دوست صميمي ، صميمي ، نزديك ، خودماني.

Hailstone

دانه تگرگ ، تگرگ.

Hailstorm

طوفان يا رگبار تگرگ.

Hair

مو، موي سر، زلف ، گيسو.

Hair raiser

مهيج ، موي برتن سيخ كننده.

Hair raising

مهيج ، ترسناك.

Hair seal

(ج.ش.) خوك پرموي بي گوش.

Hair space

فضاي باريكي درچاپ ، باريكه.

Hair splitter

ادم مو شكاف.

Hair stroke

خط نازك بالا يا پايين حروف نوشته يا چاپي ، نازك كاري درخوشنويسي.

Hair trigger

ماشه دوم تفنگ ، باساني حركت كننده.

Hair worm

(ج.ش.) كرم رشته ، كرم پيوك ، كرم مويي.

Hairbreadth

بباريكي مو، فاصله خيلي كم ، تنگنا.

Hairbrush

ماهوت پاك كن مخصوص موي سر، بروس موي سر.

Haircloth

پارچه مويي ، مويينه ، پارچه خيمه اي.

Haircut

موچيني ، سلماني.

Hairdo

ارايش موي زنان بفرم مخصوصي ، ارايشگر زنانه.

Hairdresser

ارايشگر مو، سلماني براي مرد و زن.

Hairless

بي مو.

Hairline

سرحد موي سر وپيشاني.

Hairpin

سنجاق مو، گيره مو، (درجاده) پيچ تند.

Hairy

پرمو، كركين.

Hairyvetch

(گ.ش.) ويسيا، ماشك (villosa vicia).

Haitian

اهل جزيره هاييتي.

Haken kreuz

صليب شكسته (نشان حزب نازي المان).

Halation

هاله ، نيم سايه (درعكاسي).

Halberd

(halbert) تبرزين ، نيزه.

Halbert

(halberd) تبرزين ، نيزه.

Habilitation

توانبخشي

Habitually

عادت

hacking

هک کردن

haemorrhage

خونريزي

half-mast

نيم افراشته

hallowed

مقدس

halved

نصف

hand craft

هنر دستي

hand out

جزوه که در هر کلاس استاد به دانشجو ميدهد

hand wash

شستن با دست بجاي ماشين

hand-wash

شستن با دست بجاي ماشين

handcrafted

دست ساز

handcuffs

دستبند

handheld

دستي

handicapped

معلول

handled

به کار گرفته

hands on

دست به دست در

hands-on

دست به دست در

handshakes

دست دادن

hang gliding

پرواز با هواپیمای بی موتور

hang-gliding

پرواز با هواپیمای بی موتور

hangout

پاتوق

hangouts

پاتوق کردن

hangover

اثر باقي مانده از چيزي يا کاري - سرگيجه و سردرد بعد از مستي

happened 

اتفاق افتاده است

happily

خوش

happy making

شاد

harassed

مورد آزار و اذيت

hard luck

بدشانس

hard-luck

بدشانس

hard-nosed

سخت بيني

hardcore

هاردکور - سخت

hardened

سخت

hardhead

کله شق - آدم بي کله

Hardly

به سختي

hardware

سخت افزار

harmonious

هماهنگ

harnessed

مهار

harrowing

دلخراش

Harvested

برداشت

has

دارد

hassle

عذاب دادن

hatches

دريچه

Hats

کلاه

haunted

خالي از سکنه

haunting

فرموش نشدني

Have fun

خوش بگذره

having

داشتن

hazelnut

فندق

head back

برگشتن (به جايي)

head of state

رييس دولت

head to head

سر به سر

head-start

سرآغاز

headline

تيتر

Headmistress

خانم مدير مدرسه

headphones

هدفون

headquarter

ستاد مرکزي

headquarters

ستاد مرکزي

healed

درمان

healing

شفا

health care

بهداشت و درمان

health education

آموزش سلامت و بهداشت

healthcare

بهداشت و درمان

healthily

سالم

heard

شنيده

hearer

شنونده

hearsay

شايعات

heart broken

قلب شکسته

heartiest

صميمانه ترين

heartily 

صميمانه

Heat

حرارت

heat up

گرم

heat wave

موج گرما

heated

گرم

heating

گرمايش

heatstroke

گرمازدگي

hedgehog

خارپشت

heeding

اعتنا کردن - توجه - اقبال

heels

پاشنه

Hegemonic

هژمونيک

heightened

افزايش

held

برگزار شد

Held up

برگزار شد

helmets

کلاه

helter

هرج

Hemispheres

نيم کره

hempseed

شاهدانه

Herds

گله ها

hereditarily

ارثي

heretical

بدعت

heritages

ميراث

hermetically

بطور سربسته و محکم

hernia

فتق

herpes

تب خال

hesitantly

با ترديد

hesitating

مردد

heterogeneity

ناهمگوني

Heterogeneous

ناهمگن

heuristics

فن آوري هوشمند - هوشمندانه

heyday

اوج

Keyword

Criteria