Farsi Dictionary

Go

رفتن ، روانه ساختن ، رهسپار شدن ، عزيمت كردن ، گذشتن ، عبور كردن ، كاركردن ، گشتن ، رواج داشتن ، تمام شدن ، راه رفتن ، نابود شدن ، روي دادن ، بران بودن ، درصدد بودن ، راهي شدن.

Go ahead

(.adj): متهور، مترقي ، پيش رونده ، نشانه ترقي ، بفرماييد، (.n).= neerg thgil:

Go along

همراه رفتن ، همراهي كردن ، (مج.) موافق بودن.

Go between

رابط، ميانجي ، واسطه ، دلا ل ، دلا ل محبت ، واسطه.

Go cart

چارچوب غلتك داري كه كودكان دست بدان گرفته راه رفتن مياموزند، روروك ، گوكارت.

Go devil

اژدر كوچك ، مين يا نارنجك كوچك ، ارابه دستي ، لوله پاك كن مخصوص تميز كردن لوله نفت ، (امر.)ماشين بذرپاش دستي.

Go down

غروب كردن ، غرق شدن ، روي كاغذ امدن ، پايين رفتن.

Go getter

شخص فعال و زرنگ.

Go off

در رفتن (تفنگ)، بيرون رفتن (از صحنه نمايش)، اب شدن ، فاسد شدن ، مردن.

Go out

خاموش شدن ، اعتصاب كردن ، دست كشيدن از، چاپ يا منتشر شدن ، بيرون رفتن.

Go over

به ان سو رفتن ، گذشتن ، منتقل شدن ، مرور كردن.

Go to

رفتن,اسم مصدر

Goad

سيخك ، سيخ ، خار، مهميز، انگيزه ، تحريك كردن ، ازردن ، سك ، سك زدن.

Goal

(در فوتبال) دروازه ، دروازه بان ، مقصد، هدف ، گل زدن ، هدفي در پيش داشتن.

Goal

هدف ، مقصد.

Goal oriented

مقصد گرا، هدف گرا.

Goalkeeper

دروازه بان فوتبال ، گلر.

Goalpost

(در بازي فوتبال) تير دروازه ، تير عمودي دروازه.

Goat

بز، بزغاله ، تيماج ، پوست بز، (نج.) ستاره جدي ، (مج.) ادم شهواني ، مرد هرزه ، فاسق.

Goat antelope

(ج.ش.) نوعي بز كه از بعضي جهات شبيه بز كوهي است.

Goatee

ريش بزي.

Goatfish

.= mullet

Goatherd

بزچران ، بزدار.

Goatilke

(goatish) بز مانند.

Goatish

(goatilke) بز مانند.

Goatskin

پوست بز.

Goatsucker

(ج.ش.) پشه خوار، مرغ چوپان فريب.

Gob

تكه ، تخته ، تخته كف ، كلوخه ، مقدار بزرگ و زياد، يك دهن غذا، دهان ، (امر.) ملوان.

Gobbet

تكه گوشت خام ، لقمه ، گلچين ادبي ، قطره.

Gobble

حريصانه خوردن ، تند خوردن ، قورت دادن ، صداي بوقلمون در اوردن.

Gobbledegook

(gobbledygook) سخن نامفهوم ، سخن بي ربط، شر و ور.

Gobbledygook

(gobbledegook) سخن نامفهوم ، سخن بي ربط، شر و ور.

Gobbler

بوقلمون نر، پرخور، لپ لپ خورنده.

Goblet

ساغر، جام ، گيلا س شراب ، تكه ، قطعه ، قطره.

Goblin

جني ، ديو، جن ، مثل ديو و جن.

Gobo

نوعي پرده پارچه اي سياه رنگ كه در تلويزيون و سينما دوربين را از نور زاءد محفوظ نگه ميدارد.

Goby

عبور از پهلوي كسي بدون توجه به او، رهايي ، طفره ، پيشگيري.

God

خداوند، خداوندگار، خدا، ايزد، يزدان ، پروردگار، الله.

God's acre

محوطه كليسا، گورستان.

Godchild

طفلي كه در موقع تعميد به پسر خواندگي روحاني شخص در ميايد، فرزند خوانده ، بچه تعميدي.

Goddauhgter

دختر تعميدي.

Goddess

الهه ، ربه النوع.

Godfather

پدر تعميدي ، نام گذاردن بر، سرپرستي كردن از.

Godhead

خدايي ، الوهيت ، خدا، رب النوع ، جوهر الوهيت.

Godhood

(divinity) الوهيت.

Godite

قوم جاد.

Godless

بي خدا.

Godlike

خدا مانند.

Godling

خداي كوچك.

Godly

خدايي ، خدا شناس ، با خدا.

Godmother

مادر تعميدي ، نام گذار بچه ، مادر خوانده روحاني.

Godown

قدرت ، جرعه ، بلع ، لقمه بزرگ ، انبار.

Godparent

پدر يا مادر تعميدي ، والدين تعميدي.

Godsend

نعمت غير مترقبه ، چيز خدا داده ، خرابي.

Godson

پسر تعميدي ، مرد تعميدي.

Godspeed

خدا بهمراه ، بامان حق ، پايان ، انجام.

Godwit

(ج.ش.) نوك دراز ابي (نوعي تليله).

Goechemical

وابسته به تغييرات شيميايي زمين.

Goer

رونده ، پا، قدم ، عازم.

Goethite

(ش.) اكسيد اهن معدني ءيدرژن دار.

Goggle

چشم گرداندن ، چپ نگاه كردن ، گشتن.

Goggle eye

چپي ، لوچي ، نوعي ماهي.

Goggle eyed

لوچ.

Goggles

عينك ايمني ، عينكي كه اطرافش پوشيده شده وبراي محافظت چشم بكار ميرود، عينك حفاظ دار.

Goidelic

سلتي ، مربوط بسلت.

Going

رفتن ، پيشرفت ، وضع زمين ، مسير، جريان ، وضع جاده ، زمين جاده ، (معماري) پهناي پله ، گام ، (م.ل.) عزيمت ، مشي زندگي ، رايج ، عازم ، جاري ، معمول ، موجود.

Going on

(بچيزي) نزديك شدن ، نزديكي ، تماس ، ادامه.

Goings on

(events، actions) اتفاقات ، حوادث.

Goiter

(goitre) (طب.) غمباد، بزرگ شدن غده تيروءيد، گواتر.

Goiterogenic

(goitrogenic)اياد كننده تورم غده تيروءيد (درقي.)، ايجاد كننده گواتر.

Goitre

(goiter) (طب.) غمباد، بزرگ شدن غده تيروءيد، گواتر.

Goitrogenic

(goiterogenic)ايجاد كننده تورم غده تيروءيد (درقي)، ايجاد كننده گواتر.

Goitrous

غمبادي ، گواتري.

Gold

زر، طلا ، سكه زر، پول ، ثروت ، رنگ زرد طلا يي ، اندود زرد، نخ زري ، جامه زري.

Gold and silver plant

(honesty) (گ.ش.) حشيشه القمر.

Gold digger

جوينده طلا ، زني كه با افسون هاي زنانه مردان را تيغ ميزند.

Gold filled

داراي روكش طلا.

Gold foil

ورقه زر، زرورق كلفت.

Gold leaf

ورقه طلا ي نازك ، زرورق نازك.

Gold standard

واحد طلا.

Goldbeater

زرورق ساز، (درجمع)حشره قاب بالي كه رنگ سبز مسي دارد

Goldbrick

جنس بي ارزشي كه بجاي جنس بهاداري فروخته ميشود، طفره رو.

Golden

طلا يي ، زرين ، اعلا ، درخشنده.

Golden horde

سپاهيان مغول كه در قرن سيزدهم اروپاي شرقي را مورد تاخت و تاز قرار دادند.

Golden mean

ميانه روي ، بركناري از افراط و تفريط.

Golden retriever

(ج.ش.) سگ شكاري طلا يي رنگ دورگه.

Goldeneye

نوعي مرغابي ، نوعي ماهي ، ميناي زرد.

Goldfield

ناحيه زرخيز.

Goldfinch

(ج.ش.) سهره ، (ز.ع.) سكه زر.

Goldfish

ماهي طلا يي ، ماهي قرمز.

Goldsmith

زرگر، طلا ساز.

Goldstone

جام طلا يي ، جامي كه توسط اجسام طلا يي رنگ پولك كاري شده.

Golem

ادم مصنوعي و خود كار (در فولكلور عبري).

Golf

بازي چوگان يا گلف.

Golf club

چوگان گلف بازي ، باشگاه گلف بازان.

Golfer

گلف باز.

Goliard

دانجشوي اواره قرون 21 و 31 كه اشعار هجايي ميخوانده

Goliath

جالوت ، جليات.

Golliwog

(golliwogg) عروسك سياه و عجيب و غريب ، لولو.

Golliwogg

(golliwog) عروسك سياه و عجيت و غريب ، لو لو.

go ahead

بفرماييد

go away

برو کنار - کنار رفتن

go far

دور رفتن

go further

بيشتر

Go on strike

وارد اعتصاب شدن - اعتصاب کردن

go through

مرور کردن - انجام دادن - بحث کردن

go too far

بيش از حد

goers

روندگان

goes

مي رود

going out

بيرون رفتن

good deed

عمل خوب

good deeds

اعمال خوب

good enough

به اندازه کافي خوب

good evening

غروب بخير - شب بخير

good gracious

خوب مهربان

good looking

خوب - خوش قيافه

Good morning

صبح بخير

good night

شب بخیر

Goodbye

خداحافظ

goodfellas

رفقاي خوب

Goodness

خوبي

Goodnight

شب بخير

goods

کالا

Goofy

مسخره

google

Google, trademark for a search engine

Gorges

دره - گلوگاه - حلق

gosh

خداي

gospels

انجيل ها

gossip columnist

مقاله نويس شايعات بي اساس

gossiper

سخن چين

gotcha

مارپيچ

goverment summit

نشست دولت

governance

کنترل - مديريت

governer

والي - فرماندار

government sectors

بخشهاي دولتي

governorate

استان

Keyword

Criteria