Farsi Dictionary

Glad

خرسند، خوشحال ، شاد، خوشرو، مسرور، خوشنود.

Glad hand

خوشامد گويي صميمانه ، خوشامد گرم ، درود گرم.

Gladden

خوشنود كردن ، خرسند كردن ، خوشحال كردن ، شاد شدن.

Glade

سبزه ميان جنگل ، فضاي ميان جنگل ، خيابان يا كوچه جنگل ، درختستان ، بيشه.

Gladiator

گلا دياتور، پهلوان از جان گذشته.

Gladiola

(gladiolus)(گ.ش.) زنبقي ها، سوسن ، زنبق ، گلا يول.

Gladsome

خوشي اور، مسرور، شادمان.

Gladstone

نوعي كيف سبك سفري ، نوعي شراب ارزان.

glad to meet you

خوشحالم از آشنايي شما

Keyword

Criteria