Gam |
دندان ، دندان گراز يا دندان كج ، دهان ، دسته شدن ، گرد امدن ، بازديد كردن. |
Gambado |
چكمه ركابي و ساقه بلند سواري ، زنگار يا پا پيچ سوار كاري ، جفتك ، رقص ، گتر. |
Gamberel roof |
نوعي شيرواني چارترك. |
Gambier |
(gambir) (گ.ش.) روناسيان ، درخت كاد هندي ، درخت كاد اصفر. |
Gambir |
(gambier) (گ.ش.) روناسيان ، درخت كاد هندي ، درخت كاد اصفر. |
Gambit |
شروع بازي شطرنج ، از دست دادن يكي دو پياده در برابر تحصيل امتيازاتي ، بذله ، موضوع بحث. |
Gamble |
قمار كردن ، شرط بندي كردن ، قمار. |
Gambler |
قمار باز. |
Gamboge |
(گ.ش.) نار هندي. |
Gambol |
جست وخيز، ورجه ورجه (در رقص)، جست ، جست و خيز كردن ، پرش كردن. |
Gambrel |
پاي پسين اسب ، قناره ، قلا ب گوشت. |
Gambusia |
(ج.ش.) ماهي ابنوس قسمت هاي نسبتا گرمسير. |
Game |
بازي ، مسابقه ، سرگرمي ، شكار، جانور شكاري ، يك دور بازي ، (بصورت جمع)مسابقه هاي ورزشي ، شوخي ، دست انداختن ، تفريح كردن ، اهل حال ، سرحال. |
Game fish |
ماهي مجاز براي صيادي. |
Game fowl |
مرغ شكاري ، خروس جنگي. |
Gamecock |
خروس جنگي ، (مج.) ادم دعوايي. |
Gamekeeper |
متصدي جانوران شكاري ، قرقچي ، شكاربان. |
Gameness |
طاقت ، طاقت تحمل مصاءب (pluck، endurance)، جان سختي |
Gamesmanship |
مهارت در بردن بازي بدون تخلف از مقررات بازي. |
Gamesome |
شاد، دلخوش ، زنده روح. |
Gamester |
قمار باز، ادم شوخ ، ورزشكار، هرزه و مهمل. |
Gametangium |
سلول جنسي ، سلول يا عضو سازنده سلول جنسي. |
Gamete |
سلول جنسي بالغ قابل تكثير، انگل مالا ريا. |
Gametocyte |
سلولي كه تقسيم شده و از ان سلول جنسي بوجود ميايد. |
Gametogenesis |
ايجاد سلول جنسي قابل لقاح. |
Gametophore |
سلول تغيير يافته و منشعب جنسي قابل لقاح. |
Gametophyte |
گياه يا نژادي از گياه كه داراي عضو جنسي تناوبي (يعني نر وماده) ميباشد. |
Gamey |
(gamy) پر از شكار، داراي بو و مزه گوشت شكار كه نزديك فاسد شدن باشد، بد بو، با جرات ، چاشني زده ، افتضاح اور، فاسد. |
Gamic |
جنسي ، داراي خاصيت جنسي. |
Gamin |
بچه كوچه گرد، بچه بدذات. |
Gamine |
دختر كوچه ، دختر ولگرد، دختر گستاخ و بيشرم ، دختر هوس باز. |
Gaming |
بازي ، قمار بازي. |
Gamma |
گاما، حرف سوم الفباي يوناني ، اشعه گاما. |
Gamma globulin |
(طب) گاما گلوبولين. |
Gamma ray |
(فيزيك) اشعه گاما. |
Gammer |
پير زن ، پير زن روستايي. |
Gammon |
بازي تخته نرد، ران نمك زده و دود زده خوك ، ياوه ، مارس كردن (درتخته نرد)، نمك زدن و دودي كردن ، لا ف زدن |
Gamodeme |
نژاد دور افتاده يا منزوي موجود زنده. |
Gamogenesis |
زاد و ولد جنسي ، زاد و ولد از راه جفت گيري. |
Gamopetalous |
پيوسته گلبرگ ، داراي گلبرگ پيوسته. |
Gamophyllous |
پيوسته برگ ، داراي برگ پيوسته. |
Gamosepalous |
پيوسته كاسبرگ ، داراي كاسبرگ پيوسته. |
Gamp |
(انگليس - م.م) چتر بزرگ. |
Gamut |
(مو.) هنگام ، گام ، حدود، حيطه ، وسعت ، رسايي. |
Gamy |
(gamey) پراز شكار، داراي بو و مزه گوشت شكار كه نزديك فاسد شدن باشد، بد بو، باجرات ، چاشني زده ، افتضاح اور، فاسد. |
gambling |
قمار |
games |
بازي |