Farsi Dictionary

Gam

دندان ، دندان گراز يا دندان كج ، دهان ، دسته شدن ، گرد امدن ، بازديد كردن.

Gambado

چكمه ركابي و ساقه بلند سواري ، زنگار يا پا پيچ سوار كاري ، جفتك ، رقص ، گتر.

Gamberel roof

نوعي شيرواني چارترك.

Gambier

(gambir) (گ.ش.) روناسيان ، درخت كاد هندي ، درخت كاد اصفر.

Gambir

(gambier) (گ.ش.) روناسيان ، درخت كاد هندي ، درخت كاد اصفر.

Gambit

شروع بازي شطرنج ، از دست دادن يكي دو پياده در برابر تحصيل امتيازاتي ، بذله ، موضوع بحث.

Gamble

قمار كردن ، شرط بندي كردن ، قمار.

Gambler

قمار باز.

Gamboge

(گ.ش.) نار هندي.

Gambol

جست وخيز، ورجه ورجه (در رقص)، جست ، جست و خيز كردن ، پرش كردن.

Gambrel

پاي پسين اسب ، قناره ، قلا ب گوشت.

Gambusia

(ج.ش.) ماهي ابنوس قسمت هاي نسبتا گرمسير.

Game

بازي ، مسابقه ، سرگرمي ، شكار، جانور شكاري ، يك دور بازي ، (بصورت جمع)مسابقه هاي ورزشي ، شوخي ، دست انداختن ، تفريح كردن ، اهل حال ، سرحال.

Game fish

ماهي مجاز براي صيادي.

Game fowl

مرغ شكاري ، خروس جنگي.

Gamecock

خروس جنگي ، (مج.) ادم دعوايي.

Gamekeeper

متصدي جانوران شكاري ، قرقچي ، شكاربان.

Gameness

طاقت ، طاقت تحمل مصاءب (pluck، endurance)، جان سختي

Gamesmanship

مهارت در بردن بازي بدون تخلف از مقررات بازي.

Gamesome

شاد، دلخوش ، زنده روح.

Gamester

قمار باز، ادم شوخ ، ورزشكار، هرزه و مهمل.

Gametangium

سلول جنسي ، سلول يا عضو سازنده سلول جنسي.

Gamete

سلول جنسي بالغ قابل تكثير، انگل مالا ريا.

Gametocyte

سلولي كه تقسيم شده و از ان سلول جنسي بوجود ميايد.

Gametogenesis

ايجاد سلول جنسي قابل لقاح.

Gametophore

سلول تغيير يافته و منشعب جنسي قابل لقاح.

Gametophyte

گياه يا نژادي از گياه كه داراي عضو جنسي تناوبي (يعني نر وماده) ميباشد.

Gamey

(gamy) پر از شكار، داراي بو و مزه گوشت شكار كه نزديك فاسد شدن باشد، بد بو، با جرات ، چاشني زده ، افتضاح اور، فاسد.

Gamic

جنسي ، داراي خاصيت جنسي.

Gamin

بچه كوچه گرد، بچه بدذات.

Gamine

دختر كوچه ، دختر ولگرد، دختر گستاخ و بيشرم ، دختر هوس باز.

Gaming

بازي ، قمار بازي.

Gamma

گاما، حرف سوم الفباي يوناني ، اشعه گاما.

Gamma globulin

(طب) گاما گلوبولين.

Gamma ray

(فيزيك) اشعه گاما.

Gammer

پير زن ، پير زن روستايي.

Gammon

بازي تخته نرد، ران نمك زده و دود زده خوك ، ياوه ، مارس كردن (درتخته نرد)، نمك زدن و دودي كردن ، لا ف زدن

Gamodeme

نژاد دور افتاده يا منزوي موجود زنده.

Gamogenesis

زاد و ولد جنسي ، زاد و ولد از راه جفت گيري.

Gamopetalous

پيوسته گلبرگ ، داراي گلبرگ پيوسته.

Gamophyllous

پيوسته برگ ، داراي برگ پيوسته.

Gamosepalous

پيوسته كاسبرگ ، داراي كاسبرگ پيوسته.

Gamp

(انگليس - م.م) چتر بزرگ.

Gamut

(مو.) هنگام ، گام ، حدود، حيطه ، وسعت ، رسايي.

Gamy

(gamey) پراز شكار، داراي بو و مزه گوشت شكار كه نزديك فاسد شدن باشد، بد بو، باجرات ، چاشني زده ، افتضاح اور، فاسد.

gambling

قمار

games

بازي

Keyword

Criteria