Farsi Dictionary

Gad

سيخك ، سيخ ، ديلم ، گوه ، نيزه ، سنان ، ميله ، اندازه گيري طول ، شلا ق سيخي ، بخدا، ترابخدا، ميله زدن به ، با ميله بستن ، با ميخ محكم كردن ، هرزه گردي كردن.

Gad

جاد فرزند يعقوب و زلفه.

Gadabout

ادم ولگرد، سرگردان ، اواره ، دربدر.

Gadarene

از سر، حلق اويز، در مخاطره.

Gadfly

خر مگس ، ادم مردم ازار، مزاحم.

Gadget

الت كوچك ، مكانيكي ، جزء (اجزاء)، ابزار، اسباب ، انبر

Gadgetry

وسايل كوچك مكانيكي.

Gadroon

اشكال تزءيني محدب حاشيه بشقاب و ظروف قديمي ، اشكال تزءيني محدب حاشيه يقه.

Gaduate

درجه دار(از دانشكده يا دانشگاه)، ديپلمه ، ليسانسيه ، فارغ التحصيل ، پيمانه درجه دار، لوله مدرج ، درجه دار، (درباره ماليات) مشمول ماليات تصاعدي ، فارغ التحصيل شدن ، (امر.)دوره اموزشگاهي را بپايان رساندن ، بتدريج تغييريافتن ، درجه بندي كردن ، تغليظ كردن.

Gadwall

(ج.ش.) اردك قهوه اي و سيه فام شمال اروپا و امريكا.

gadgets

گاجت - ابزارهاي الکترونيکي کمکي مثل تبلت و مسيرياب وپخش کننده موزيک

Keyword

Criteria