Gad |
سيخك ، سيخ ، ديلم ، گوه ، نيزه ، سنان ، ميله ، اندازه گيري طول ، شلا ق سيخي ، بخدا، ترابخدا، ميله زدن به ، با ميله بستن ، با ميخ محكم كردن ، هرزه گردي كردن. |
Gad |
جاد فرزند يعقوب و زلفه. |
Gadabout |
ادم ولگرد، سرگردان ، اواره ، دربدر. |
Gadarene |
از سر، حلق اويز، در مخاطره. |
Gadfly |
خر مگس ، ادم مردم ازار، مزاحم. |
Gadget |
الت كوچك ، مكانيكي ، جزء (اجزاء)، ابزار، اسباب ، انبر |
Gadgetry |
وسايل كوچك مكانيكي. |
Gadroon |
اشكال تزءيني محدب حاشيه بشقاب و ظروف قديمي ، اشكال تزءيني محدب حاشيه يقه. |
Gaduate |
درجه دار(از دانشكده يا دانشگاه)، ديپلمه ، ليسانسيه ، فارغ التحصيل ، پيمانه درجه دار، لوله مدرج ، درجه دار، (درباره ماليات) مشمول ماليات تصاعدي ، فارغ التحصيل شدن ، (امر.)دوره اموزشگاهي را بپايان رساندن ، بتدريج تغييريافتن ، درجه بندي كردن ، تغليظ كردن. |
Gadwall |
(ج.ش.) اردك قهوه اي و سيه فام شمال اروپا و امريكا. |
gadgets |
گاجت - ابزارهاي الکترونيکي کمکي مثل تبلت و مسيرياب وپخش کننده موزيک |