رسمي ، داراي فكر، مقيد به اداب ورسوم اداري ، تفصيلي ، عارضي ، لباس رسمي شب ، قرار دادي.
منطق مجرد، منطق رمزي.
(ش.) فرمالدءيد، بفرمول.OHCH
رسميت ، تشريفات ، رعايت اداب ورسوم.
انطباق با ايين واداب ظاهري ، رسمي سازي.
رسمي كردن.
فرمالیستی
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains