Farsi Dictionary

Forehand

قسمت ممتاز، مزيت ، سرعمله ، مباشر، سروسينه ودست اسب ، جلودار، پيشتاز ، شوتي كه در بازي تنيس به توپ زده ميشود.

Forehanded

پس انداز كن ، چيزدار، محتاط، دورانديش ، بموقع.

Keyword

Criteria