Farsi Dictionary

Fall

خزان ، پاييز، سقوط، هبوط، نزول ، زوال ، ابشار، افتادن ، ويران شدن ، فرو ريختن ، پايين امدن ، تنزل كردن.

Fall guy

ساده لوح ، زود باور.

Fall out

اتفاق افتادن ، رخ دادن ، مشاجره داشتن ، ذرات راديواكتيوي كه از جو بزمين ميريزد، باران راديواكتيو.

Fall to

بكاري مبادرت كردن ، به عملي دست زدن.

Fallacious

غلط، سفسطه اميز.

Fallacy

سفسطه ، دليل سفسطه اميز، استدلا ل غلط.

Fallen

افتاده.

Fallibility

جايزالخطا بودن.

Fallible

جايز الخطا، اشتباه كننده.

Falling out

نزاع ، مشاجره.

Falling star

(meteor) شهاب ، ثاقب ، تير شهاب ، حجر سماوي.

Falloff

تمايل داشتن ، متوجه بودن ، منحرف شدن ، انحراف ، نزول.

Fallopian tube

(تش.) لوله فالوپ ، شيپور رحمي.

Fallow

زرد كمرنگ ، غيره مزروع (زمين)، ايش ، زمين شخم شده و نكاشته ، باير گذاشته ، ايش كردن شخم كردن.

Fallow deer

(ج.ش.) گوزن زرد، گوزن يااهوي كوچك.

fall back

سقوط

fall down

سقوط

fall in love

عاشق

fall into

سقوط به

fall off

سقوط

fall over 

سقوط بر روي

fallback address

آدرس ديکي

fallback address

آدرس يدکي

Falling

سقوط

fallout

ذرات

Falls

آبشار

Keyword

Criteria