Farsi Dictionary

Fail

شكست خوردن ، رد شدن ، قصور ورزيدن ، عقيم ماندن ، ورشكستن ، وا ماندن ، در ماندن.

Fail

خراب شدن ، تصوركردن ، موفق نشدن.

Fail back

پشتيبان ، يدكي.

Fail safe

با خرابي امن.

Fail soft

با خرابي ملا يم ، با خرابي تدريجي.

Fail softly

با خرابي ملا يم ، با خرابي تدريجي.

Faille

روسري خانم ها، نوعي پارچه ساده بافت.

Failure

واماندگي ، درمانگي ، كوتاهي ، قصور، ناتواني ، شكست ، ورشكستگي.

Failure

خرابي ، قصور، عدم موفقيت.

Failure free

بدون خرابي.

Failure logcing

ثبت وقوع خرابي.

Failure rate

نرخ خرابي ، ميزان خرابي.

failed

شکست خورده

failing

شکست - سقوط

failures

شکست

Keyword

Criteria