Farsi Dictionary

Fag

خرحمالي كردن ، سخت كار كردن ، جان كندن ، خسته كردن ، ازپادراوردن ، حمال مفت ، خدمتكار، سيگار.

Fagend

سرتيكه پارچه ، سرنخ ، سرپارچه.

Faggot

دسته هيزم ، دسته ، دسته كردن ، بهم بستن ، ريشه كردن حاشيه پارچه ، بخيه زينتي.

Fagot

دسته هيزم ، دسته ، دسته كردن ، بهم بستن ، ريشه كردن حاشيه پارچه ، بخيه زينتي.

Keyword

Criteria