Farsi Dictionary

Fa

(مو.) فا، چهارمين نت موسيقي.

Fabaceous

(گ.ش.) باقلا يي ، لوبيايي.

Fable

افسانه ، داستان ، دروغ ، حكايت اخلا قي ، حكايت گفتن.

Fabliau

(fabliaux.pl) افسانه موزون ، وابسته باشعار قديم فرانسه.

Fabric

محصول (كارخانه و غيره)، پارچه ، قماش ، سبك بافت ، اساس

Fabricate

ساختن ، بافتن و از كار در اوردن ، تقليد وجعل كردن.

Fabricate

ساختن.

Fabricated language

زبان ساختگي.

Fabrication

ساخت.

Fabulist

افسانه نويس.

Fabulous

افسانه اي ، افسانه وار، مجهول ، شگفت اور.

Facade

نماي سر در، جبهه ، نماي خارجي.

Face

رخ ، رخسار، رو، صورت ، چهره ، طرف ، سمت ، وجه ، ظاهر، منظر، روبروايستادن ، مواجه شدن ، روياروي شدن ، پوشاندن سطح ، تراشيدن ، صاف كردن ، روكش كردن.

Face

صورت ، نما، روبه ، مواجه شدن.

Face card

(در ورق) ورق صورت ، ورق شاه ، بي بي ياسرباز.

Face down feed

خورد رو به پايين.

Face harden

سطح چيزي را سخت كردن.

Face lifting

جراحي و از بين بردن چين و چرك صورت ، تعمير.

Face up

بطور طاق باز، خوابيده به پشت ، ورق روبه بالا.

Face up feed

خورد رو به بالا.

Face value

ارزش اسمي.

Facedown

بطور دمر، باصورت رو بپايين ، روي شكم خوابيده.

Faceplate

صفحه فلزي يا چوبي متصل به چرخ تراش ، چرخ لنگر، بشقاب لب تخت.

Facer

دورو، خودنما، پياله لبالب ، جام پر.

Facet

صورت كوچك ، سطوح كوچك جواهر و سنگهاي قيمتي ، تراش ، شكل ، منظر، بند، مفصل.

Facetiae

لطايف ، هزليات ، شوخي ، بذله ، فكاهيات ، مطايبات ، شوخي هاي خارج از نزاكت.

Facetious

شوخ ، لوس ، اهل شوخي بيجا.

Facia

.=aicsaf

Facial

مربوط به صورت (مثل عصب صورت).

Facial index

نسبت بين پهنا و طول صورت ضرب در عدد صد.

Facies

رخساره ، صورت ، (زيست شناسي) عبارت مشخص يك طبقه ، منطقه مناسب رشد حيوان يانبات خاصي.

Facile

اسان ، باساني ، باساني قابل اجرا، سهل الحصول.

Facilitate

اسان كردن ، تسهيل كردن ، كمك كردن.

Facilities

تسهيلا ت ، امكانات.

Facility

سهولت ، امكان ، وسيله.

Facility

سهولت ، وسيله تسهيل ، رواني ، تردستي.

Facing

علا ءم رياضي (مثل x و +)، روكش ، نما، رويه.

Facsimile

گروار، كليشه عين متن اصلي ، رونوشت ، عين.

Facsimile

(fax) رونوشت عيني.

Fact

واقعيت ، حقيقت ، وجود مسلم.

Faction

دسته بندي ، حزب ، انجمن ، فرقه ، نفاق.

Factionalism

فرقه بازي ، نفاق.

Factious

نفاق افكن.

Factitious

(factitive=) ساختگي ، مصنوعي ، صوري ، غيرطبيعي ، دروغي ، وانمود كننده ، بهانه كننده.

Factor

عامل (عوامل)، حق العمل كار، نماينده ، فاعل ، سازنده ، فاكتور، عامل مشترك.

Factor

عامل ، ضريب.

Factorial

فاكتوريل.

Factorial

حاصلضرب اعداد صحيح مثبت ، وابسته به عامل ياكارخانه ، مربوط به فاكتور ياعامل مشترك رياضي.

Factorization

عامل بندي ، فاكتور گيري.

Factory

كارخانه.

Factotum

ادم همه كاره ، خدمتكار.

Factual

وابسته بواقع امر، حقيقت امري ، واقعي.

Facture

عمل يا طريقه ساختن هرچيزي ، اجزا، فاكتور، صورت حساب

Facultative

وابسته به faculty (بمعاني گوناگون ان).

Faculty

استادان دانشكده يا دانشگاه ، استعداد، قوه ذهني ، استعداد فكري.

Fad

مد زودگذر، هوس.

Faddish

پيرو مد زودگذر.

Faddism

پيروي از مد زودگذر.

Fade

پژمردن ، خشك شدن ، كم رنگ شدن ، بي نور شدن ، كم كم ناپديدي شدن.

Fade

محو كردن ، محو شدن.

Fadeaway

ناپديدي ، غيبت ، زوال.

Fadeless

داراي رنگ ثابت.

Fading

محو سازي ، محو شدگي.

Faerie

(faery=) جهان پريان ، جن وپري.

Fag

خرحمالي كردن ، سخت كار كردن ، جان كندن ، خسته كردن ، ازپادراوردن ، حمال مفت ، خدمتكار، سيگار.

Fagend

سرتيكه پارچه ، سرنخ ، سرپارچه.

Faggot

دسته هيزم ، دسته ، دسته كردن ، بهم بستن ، ريشه كردن حاشيه پارچه ، بخيه زينتي.

Fagot

دسته هيزم ، دسته ، دسته كردن ، بهم بستن ، ريشه كردن حاشيه پارچه ، بخيه زينتي.

Fahrenheit

درجه حرارت فارنهايت.

Fail

شكست خوردن ، رد شدن ، قصور ورزيدن ، عقيم ماندن ، ورشكستن ، وا ماندن ، در ماندن.

Fail

خراب شدن ، تصوركردن ، موفق نشدن.

Fail back

پشتيبان ، يدكي.

Fail safe

با خرابي امن.

Fail soft

با خرابي ملا يم ، با خرابي تدريجي.

Fail softly

با خرابي ملا يم ، با خرابي تدريجي.

Faille

روسري خانم ها، نوعي پارچه ساده بافت.

Failure

واماندگي ، درمانگي ، كوتاهي ، قصور، ناتواني ، شكست ، ورشكستگي.

Failure

خرابي ، قصور، عدم موفقيت.

Failure free

بدون خرابي.

Failure logcing

ثبت وقوع خرابي.

Failure rate

نرخ خرابي ، ميزان خرابي.

Fain

خشنود، ناچار، متمايل ، بخشنودي.

Faint

ضعيف ، كم نور، غش ، ضعف كردن ، غش كردن.

Faintish

غشي ، ضعيف.

Fair

زيبا، لطيف ، نسبتا خوب ، متوسط، بور، بدون ابر، منصف ، نمايشگاه ، بازار مكاره ، بي طرفانه.

Fair copy

نسخه درست.

Fair minded

خالي از اغراض.

Fair spoken

خوش بيان ، مودب ، ملا يم.

Fair trade

تجارت مشروع ، كسب منصفانه ، كسب حلا ل.

Fair weather

(م.ل.) داراي هواي صاف ، (مج.) مناسب براي (سفر دريا)، بي وفا، نيم راه.

Fairground

ناحيه اي كه مخصوص برگذاري بازار مكاره يا سيرك ونمايشگاه ها مي باشد.

Fairy

پري ، جن ، افسونگري ، ساحره.

Fairy ring

حلقه قارچ ، قارچ حلقوي.

Fairyland

كشور پريان.

Faise

كاذب.

Fait accompli

(accomplis faits.pl) عمل انجام شده.

Faith

ايمان ، عقيده ، اعتقاد، دين ، پيمان ، كيش.

Faithful

با وفا، باايمان.

Faithless

بي وفا، بي ايمان.

Faitour

فريبده ، گول زن.

face down

رو به پايين

faces

چهره

facets

جنبه

facilitating

تسهيل

facilitator

تسهيل کننده

factional

جناحي

factoid

حقايق

factors

عوامل

facts

حقايق

fade away

محو

fades

محو

failed

شکست خورده

failing

شکست - سقوط

failures

شکست

fainter

ضعيف - خفيف - کمرنگ

fainting

غش کردن

faintly

کمرنگ

fair-speaking

سخن عادلانه

fairly

منصفانه

fairness

انصاف

fairs

نمايشگاهها

Faithfully

صادقانه

faiths

اديان

fall back

سقوط

fall down

سقوط

fall in love

عاشق

fall into

سقوط به

fall off

سقوط

fall over 

سقوط بر روي

fallback address

آدرس ديکي

fallback address

آدرس يدکي

Falling

سقوط

fallout

ذرات

Falls

آبشار

famines

قحطي - نايابي

fans

طرفداران

fantasise

خيال پردازي

fantasize

خيال پردازي

far from

دور از

far outweigh

مراتب سنگين تر بودن

far-fetched

دور از ذهن

far-off

دور

fare breakdown

ريز کرايه - ريز هزينه حمل

fare on

کرايه

faring on

هزينه حمل و نقل

farm gate

ورودي مزرعه

Farsi

فارسي

Farsi 

فارسي

fascinated

شفيته

fascinating

دلکش - فريبنده - سحرآميز

fast-track 

سريع

fasting

روزه

fatalities

مرگ و مير

FATALLY

به طور مهلک

fatiguing

خسته

fattening

چاق کننده

favorably

مطلوب

Favoring

علاقه

Favoring

غلاقه

favourable

مطلوب

Keyword

Criteria