Exam |
.=noitanimaxe |
Examen |
بازرسي ، ازمايش ، محك ، مقاله ء انتقادي. |
Examinable |
قابل امتحان. |
Examinant |
ممتحن. |
Examination |
ازمون ، ازمايه ، امتحان ، ازمايش ، محك ، بازرسي ، معاينه ، رسيدگي. |
Examine |
امتحان كردن ، بازرسي كردن ، معاينه كردن ، بازجويي كردن ، ازمودن ، ازمون كردن. |
Examiner |
ازمونگر، ممتحن ، امتحان كننده. |
Example |
نمونه ، مثال ، مثل ، سرمشق ، عبرت ، مسلله ، بامثال و نمونه نشان دادن. |
exam |
امتحان |
examined |
مورد بررسي قرار دادن |
examined |
مورد بررسي قرار داده |
examines |
بررسي |