Farsi Dictionary

Due

مقتضي ، حق ، ناشي از، بدهي ، موعد پرداخت ، سر رسد، حقوق ، عوارض ، پرداختني.

Due

بدهي ، قابل پرداخت ، مقتضي ، مقرر.

Due date

سر رسيد، موعد مقرر.

Due to

بعلت ، بسبب.

Duel

جنگ تن بتن ، دوءل ، دوءل كردن.

Dueler

(dueller=) دوءل كننده.

Duelist

دوءل كننده.

Dueller

(dueler=) دوءل كننده.

Duellist

دوءل كننده.

Duello

اهل دوءل.

Duenna

(در خانواده اسپانيولي) زن سالمندي كه مراقب دختران وزنان جوان است ، گيس سفيد.

Duet

(مو.) قطعه موسيقي يا اواز دونفري ، دونفري خواندن ، دونفري نواختن.

due attention

توجه

due respect

احترام به

Keyword

Criteria