Farsi Dictionary

Design

(.vt &.vi) :طرح كردن ، قصد كردن ، تخصيص دادن ، (.n) :طرح ، نقشه ، زمينه ، تدبير، قصد، خيال ، مقصود.

Design

طرح ، طراحي ، طرح كردن.

Design automation

خودكاري در طراحي.

Design objective

هدف طراحي.

Designate

نامزد كردن ، گماشتن ، معين كردن ، تخصيص دادن ، برگزيدن

Designation

اسم ، تخصيص.

Designation

نقش.

Designator

نقش دهنده.

Designatory

وابسته به تخصيص و تعيين.

Designee

منتخب ، منتصب ، نامزد.

Designer

طراح.

Designer

طراح.

Designing

(.vt &.vi) :طرح كردن ، قصد كردن ، تخصيص دادن ، (.n &.adj) :زيرك ، حيله گر، طراحي.

Designment

نقشه كشي ، طراح ريزي.

designated

تعيين شده

Keyword

Criteria