Farsi Dictionary

Depress

دلتنگ كردن ، دژم كردن ، افسرده كردن ، (م.م.) كم بها كردن ، از ارزش انداختن.

Depress

فرو بردن.

Depressant

عامل پريشاني ، دژم ساز، عامل كاهش دهنده فعاليت بدني

Depressed

دژم ، دلتنگ ، پريشان ، افسرده ، غمگين ، ملول.

Depression

تو رفتگي ، گود شدگي ، فرودافت ، كسادي ، تنزل ، افسردگي ، پريشاني.

Depressive

غم افزا، افسرده كننده ، دژمگر.

Depressor

كاهنده ، عضله اي كه منقبض شود.

Depressing

افسرده

Depressing

افسرده

depression time

زمان افسردگي

Keyword

Criteria