Den |
غار، كنام ، كمينگاه ، دزدگاه ، خلوتگاه ، لا نه. |
Denationalization |
غير ملي كردن. |
Denationalize |
از حقوق ملي محروم كردن ، صنايع را از صورت ملي خارج كردن. |
Denaturalize |
از تابعيت در اوردن ، غير طبيعي كردن. |
Denaturant |
عامل غير طبيعي ، تقلبي ، مصنوعي. |
Denaturation |
(در موردالكل) تقليب ، قلب ماهيت ، مصنوعي سازي. |
Denature |
طبيعت يا ماهيت چيزي را عوض كردن. |
Dendriform |
درختي ، مانند درخت. |
Dendrite |
(طب) دندريت ، شاخه هاي متعدد سلولهاي عصبي ، سنگ شجري ، سنگ درخت وار، (جغ) شجري. |
Dendrochronology |
دوران شناسي و مطالعه قدمت محيط از روي حلقه هاي متشكله در چوب درختان. |
Dendroid |
بشكل درخت ، درخت مانند، شجري. |
Dendrologist |
درخت شناس. |
Dendrology |
درخت شناسي ، شجرشناسي. |
Dene |
(انگليس) دره ، دهكده. |
Denegation |
انكار، نفي. |
Deniable |
قابل انكار. |
Denial |
انكار، تكذيب ، رد، عدم پذيرش ، حاشا. |
Denial |
رد، انكار، تكذيب. |
Denier |
انكار كننده ، منكر، نوعي مسكوك در فرانسه و اروپاي غربي. |
Denigrate |
لكه دار كردن ، سياه كردن ، بد نام كردن. |
Denigration |
بد نام كردن ، سياه ساختن. |
Denim |
پارچه كتاني راه راه و زبر. |
Denitrify |
بدون نيترات كردن ، فاقد نيترات كردن. |
Denizen |
ساكن ، مقيم ، ساكن كردن. |
Denmark |
دانمارك. |
Denominate |
ناميدن ، معين كردن ، تخصيص دادن به. |
Denomination |
نام گذاري ، تسميه ، لقب يا عنوان ، طبقه بندي ، مذهب ، واحد جنس ، پول. |
Denominationalism |
اعتقاد به تفكيك و تقسيم ، فرقه گرايي. |
Denominator |
برخه نام ، تقسيم كننده ، مشتق كننده ، مقسوم عليه ، مخرج. |
Denominator |
مخرج. |
Denotation |
تشخيص ، تفكيك ، علا مت تفكيك ، معني و مفهوم. |
Denotative |
داراي قوه تفكيك يا تميز، تميزي ، تفكيكي. |
Denote |
مشخص كردن ، تفكيك كردن ، علا مت گذاردن ، علا مت بودن ، معني دادن. |
Denouement |
نتيجه نمايش ، پايان نمايش ، نتيجه عمل. |
Denounce |
عليه كسي اظهاري كردن ، كسي يا چيزي را ننگين كردن ، تقبيح كردن. |
Dense |
چگال ، غليظ، متراكم ، انبوه ، احمق ، خنگ. |
Dense |
متراكم ، چگال. |
Densify |
چگال كردن ، متكاسف ، متراكم كردن. |
Densimeter |
(densitometer=) چگالي سنج ، غلظت سنج ، تكاسف سنج. |
Densitometer |
(densimeter=) چگالي سنج ، غلظت سنج ، تكاسف سنج. |
Densitometry |
چگالي سنجي. |
Density |
چگالي ، غلظت ، انبوهي ، تراكم. |
Density |
تراكم ، چگالي. |
Dent |
دندانه ، گودي ، تو رفتگي ، جاي ضربت ، دندانه كردن ، دنداني. |
Dental |
وابسته به دندانسازي. |
Dental floss |
(دندان سازي) نخي كه براي پاك كردن فواصل بين دندانها بكار ميرود. |
Dentate |
(ج.ش.- گ.ش.) دندانه دندانه ، مضرس (مثل برگ)، دندانه دار. |
Denticle |
دندانه ، دندان كوچك ، كنگره زير قرنيس. |
Denticulate |
دندانه دار، مضرس ، گنكره دار. |
Denticulated |
دندانه دار، مضرس ، گنكره دار. |
Dentiform |
دنداني شكل. |
Dentifrice |
گرد دندان ، خمير دندان. |
Dentigerous |
دندانه دار، داراي ساختمان مضرس. |
Dentil |
كنگره چهار گوش لبه قرنيس. |
Dentin |
عاج دندان. |
Dentine |
عاج دندان. |
Dentist |
دندانساز. |
Dentistry |
دندانسازي ، دندانپزشكي. |
Dentition |
دندان دراوري ، وضع تعداد دندانهاي جانور، ساختمان دندانها. |
Dentulous |
دندان دار. |
Denture |
دندان مصنوعي گذاري ، يكدست دندان مصنوعي. |
Denudation |
برهنه سازي ، رودش. |
Denude |
برهنه كردن ، عاري ساختن. |
Denumerable |
قابل شمارش ، شمردني. |
Denunciation |
بدگويي ، عيبجويي ، اتهام ، شكايت ، چغلي. |
Denunciatory |
وابسته به بدگويي و اتهام. |
Deny |
حاشا كردن ، انكار كردن ، رد كردن ، تكذيب كردن. |
Deny |
رد كردن ، انكار كردن. |
denominational |
فرقه |
denoted |
نشان داده شده |
denotes |
مشخص کردن |
denouncing |
محکوم |
densely |
پر |
densities |
تراکم |
dented |
دندانه دار |
denuded |
برهنه |
Denying |
انکار |