Farsi Dictionary

Den

غار، كنام ، كمينگاه ، دزدگاه ، خلوتگاه ، لا نه.

Denationalization

غير ملي كردن.

Denationalize

از حقوق ملي محروم كردن ، صنايع را از صورت ملي خارج كردن.

Denaturalize

از تابعيت در اوردن ، غير طبيعي كردن.

Denaturant

عامل غير طبيعي ، تقلبي ، مصنوعي.

Denaturation

(در موردالكل) تقليب ، قلب ماهيت ، مصنوعي سازي.

Denature

طبيعت يا ماهيت چيزي را عوض كردن.

Dendriform

درختي ، مانند درخت.

Dendrite

(طب) دندريت ، شاخه هاي متعدد سلولهاي عصبي ، سنگ شجري ، سنگ درخت وار، (جغ) شجري.

Dendrochronology

دوران شناسي و مطالعه قدمت محيط از روي حلقه هاي متشكله در چوب درختان.

Dendroid

بشكل درخت ، درخت مانند، شجري.

Dendrologist

درخت شناس.

Dendrology

درخت شناسي ، شجرشناسي.

Dene

(انگليس) دره ، دهكده.

Denegation

انكار، نفي.

Deniable

قابل انكار.

Denial

انكار، تكذيب ، رد، عدم پذيرش ، حاشا.

Denial

رد، انكار، تكذيب.

Denier

انكار كننده ، منكر، نوعي مسكوك در فرانسه و اروپاي غربي.

Denigrate

لكه دار كردن ، سياه كردن ، بد نام كردن.

Denigration

بد نام كردن ، سياه ساختن.

Denim

پارچه كتاني راه راه و زبر.

Denitrify

بدون نيترات كردن ، فاقد نيترات كردن.

Denizen

ساكن ، مقيم ، ساكن كردن.

Denmark

دانمارك.

Denominate

ناميدن ، معين كردن ، تخصيص دادن به.

Denomination

نام گذاري ، تسميه ، لقب يا عنوان ، طبقه بندي ، مذهب ، واحد جنس ، پول.

Denominationalism

اعتقاد به تفكيك و تقسيم ، فرقه گرايي.

Denominator

برخه نام ، تقسيم كننده ، مشتق كننده ، مقسوم عليه ، مخرج.

Denominator

مخرج.

Denotation

تشخيص ، تفكيك ، علا مت تفكيك ، معني و مفهوم.

Denotative

داراي قوه تفكيك يا تميز، تميزي ، تفكيكي.

Denote

مشخص كردن ، تفكيك كردن ، علا مت گذاردن ، علا مت بودن ، معني دادن.

Denouement

نتيجه نمايش ، پايان نمايش ، نتيجه عمل.

Denounce

عليه كسي اظهاري كردن ، كسي يا چيزي را ننگين كردن ، تقبيح كردن.

Dense

چگال ، غليظ، متراكم ، انبوه ، احمق ، خنگ.

Dense

متراكم ، چگال.

Densify

چگال كردن ، متكاسف ، متراكم كردن.

Densimeter

(densitometer=) چگالي سنج ، غلظت سنج ، تكاسف سنج.

Densitometer

(densimeter=) چگالي سنج ، غلظت سنج ، تكاسف سنج.

Densitometry

چگالي سنجي.

Density

چگالي ، غلظت ، انبوهي ، تراكم.

Density

تراكم ، چگالي.

Dent

دندانه ، گودي ، تو رفتگي ، جاي ضربت ، دندانه كردن ، دنداني.

Dental

وابسته به دندانسازي.

Dental floss

(دندان سازي) نخي كه براي پاك كردن فواصل بين دندانها بكار ميرود.

Dentate

(ج.ش.- گ.ش.) دندانه دندانه ، مضرس (مثل برگ)، دندانه دار.

Denticle

دندانه ، دندان كوچك ، كنگره زير قرنيس.

Denticulate

دندانه دار، مضرس ، گنكره دار.

Denticulated

دندانه دار، مضرس ، گنكره دار.

Dentiform

دنداني شكل.

Dentifrice

گرد دندان ، خمير دندان.

Dentigerous

دندانه دار، داراي ساختمان مضرس.

Dentil

كنگره چهار گوش لبه قرنيس.

Dentin

عاج دندان.

Dentine

عاج دندان.

Dentist

دندانساز.

Dentistry

دندانسازي ، دندانپزشكي.

Dentition

دندان دراوري ، وضع تعداد دندانهاي جانور، ساختمان دندانها.

Dentulous

دندان دار.

Denture

دندان مصنوعي گذاري ، يكدست دندان مصنوعي.

Denudation

برهنه سازي ، رودش.

Denude

برهنه كردن ، عاري ساختن.

Denumerable

قابل شمارش ، شمردني.

Denunciation

بدگويي ، عيبجويي ، اتهام ، شكايت ، چغلي.

Denunciatory

وابسته به بدگويي و اتهام.

Deny

حاشا كردن ، انكار كردن ، رد كردن ، تكذيب كردن.

Deny

رد كردن ، انكار كردن.

denominational

فرقه

denoted

نشان داده شده

denotes 

مشخص کردن

denouncing

محکوم

densely

پر

densities

تراکم

dented

دندانه دار

denuded

برهنه

Denying

انکار

Keyword

Criteria