Farsi Dictionary

Critic

نقدگر، نكوهشگر، سخن سنج ، نقاد، انتقاد كننده ، كارشناس ، خبره.

Critical

بحراني ، انتقادي ، وخيم ، نكوهشي.

Critical

بحراني ، وخيم ، منتقدانه.

Critical path

مسيربحراني.

Critical path method

روش مسير بحراني.

Critical value

ارزش بحراني.

Criticaster

ناقد بي اطلا ع ، نقاد كم مايه.

Criticism

نقد ادبي ، انتقاد، عيبجويي ، نقدگري ، نكوهش.

Criticize

نقد ادبي كردن ، انتقاد كردن ، نكوهش كردن.

criticality

حساسيت

Critically

بحراني

criticise

انتقاد کردن

critics

منتقدان

Keyword

Criteria