Counter |
(.adv &.adj)پيشخوان ، بساط، شمارنده ، ضربت متقابل ، درجهت مخالف ، در روبرو، معكوس ، بالعكس ، (.vi &.vt) مقابله كردن ، تلا في كردن ، جواب دادن ، معامله بمثل كردن با. |
Counter |
شمارنده ، باجه ، تلا في كردن. |
Counter check |
(.n) چكي كه فقط كشنده چك ميتواند ان را از بانك بگيرد. |
Counteract |
بي اثر كردن ، خنثي كردن ، عمل متقابل كردن. |
Counteraction |
اقدام متقابل. |
Counteractive |
بي اثر كننده ، خنثي كننده ، داراي عمل متقابل. |
Counterattack |
حمله متقابل ، حمله متقابل كردن. |
Counterbalance |
وزنه تعادل ، پارسنگ ، (مج.) برابري كردن ، خنثي كردن. |
Counterbalance |
موازنه ، موازنه كردن. |
Countercheck |
(.vt&.n) جلوگيري ، سرزنش وتوبيخ متقابل ، عقيم كردن ، دفع كردن. |
Counterclaim |
(حق.) دعواي متقابل ، ادعاي متقابل. |
Counterclockwise |
درجهت مخالف حركت عقربه ساعت. |
Counterclockwise |
در خلا ف جهت ساعت. |
Counterespionage |
ضد جاسوسي. |
Counterfeit |
جعلي ، قلب ، بدلي ، جعل كردن. |
Counterfoil |
ته چك ، ته قبض ، سوش. |
Counterintelligence |
سازمان ضد جاسوسي. |
Countermand |
فسخ كردن ، لغو كردن ، برگرداندن حكم صادره ، ممنوع كردن. |
Countermarch |
تغيير جهت حركت ارتش ، تغيير روش ، عقب گرد كردن. |
Countermeasure |
پارسنگ ، اقدام متقابل. |
Countermine |
توطله متقابل ، با دسيسه متقابل خنثي كردن. |
Counteroffensive |
(نظ.) تعرض وحمله متقابل ، حمله تعرضي متقابل. |
Counterpane |
روپوش تختخواب ، روتختي. |
Counterpart |
نقطه مقابل ، قرين ، همكار، رونوشت ، همتا. |
Counterplot |
دسيسه دربرابر دسيسه ، توطله متقابل. |
Counterpoint |
نقطه مقابل ، (مو.) اهنگ دم گير ياجفت ، صنعت تركيب الحان. |
Counterpoise |
وزنه متقابل ، نيروي متعادل كننده ، نيروي مقاوم ، حالت تعادل ، وزن كردن ، سنجيدن. |
Counterpose |
درمقابل يكديگر قرار دادن ، متقابل ساختن. |
Counterpunch |
(مك.) سندان. |
Counterrevolution |
قيام بر ضد انقلا ب ، انقلا ب متقابل. |
Countersign |
امضاي ثانوي بر روي سند، جيرو، ظهر نويسي. |
Counterspy |
مامور ضد جاسوسي. |
Countertenor |
(مو.) خواننده اي كه صداي بسيار بلند وغير عادي دارد. |
Countervail |
خنثي كردن ، برابري كردن با، جبران كردن. |
Counterview |
عقيده مخالف ، نظريه مخالف ، مواجهه ، مقابله. |
Counterweight |
سنجيدن ، پارسنگ كردن ، چربيدن بر، حالت تعادل ، وزنه تعادل. |
Counterweight |
وزنه تعادل. |
Counter proposal |
پيشنهاد ضد |
counter-productive |
ضد توليدي |
counterculture |
ضدفرهنگ - فرهنگ و سبک زندگي افراد به خصوص جوانان که مخالف و ضد فرهنگ عمومي ميباشد |
Counterintuitive |
ضد منطق |
counterparts |
همکاران |
counterproductive |
معکوس |
countertop |
آشپزخانه |
countervailing |
جبران |