Farsi Dictionary

Consist

مركب بودن از، شامل بودن ، عبارت بودن از.

Consistence

(consistency) ثبات ، استحكام ، درجه غلظت ، توافق ، سازگاري.

Consistency

(consistence) ثبات ، استحكام ، درجه غلظت ، توافق ، سازگاري.

Consistency

سازگاري.

Consistency check

بررسي سازگاري.

Consistent

سازگار.

Consistent

نامتناقض ، استوار، ثابت قدم.

Consistory

مجلس سناي پاپ ومطران ها، انجمن كاتوزيان.

consistency

قوام - استحکام - هماهنگي - همنواختي

CONSISTENTLY

به طور مداوم

consisting

شامل

consists

شامل

Keyword

Criteria