Farsi Dictionary

Concur

موافقت كردن ، هم راي بودن ، دمساز شدن.

Concurrence

موافقت ، توافق ، دمسازي ، رضايت ، تصادف.

Concurrency

همزماني.

Concurrent

همزمان.

Concurrent

دريك وقت واقع شونده ، موافق ، متقارن ، همرو.

concurrently

همزمان

concurring

همزمان

Concurs

موافق

Keyword

Criteria