Farsi Dictionary

Clam

حلزون دوكپه اي يا صدف خوراكي از جنس pecten، گوشت صدف ، بچنگال گرفتن ، محكم گرفتن.

Clambake

پيك نيك ، اجتماعي درخارج.

Clamber

بادست وپا بالا رفتن ، بسختي بالا رفتن.

Clammy

تروچسبناك ، سرد ومرطوب ، اهسته رو، بي حرارت.

Clamor

(clamour=) بانگ ، غوغا، سروصدا، غريو كشيدن ، مصرانه تقاضا كردن.

Clamorous

مصر، خروشان ، پرخروش ، جيغ ودادكن ، پرسروصدا.

Clamour

(clamor=) بانگ ، غوغا، سروصدا، غريو كشيدن ، مصرانه تقاضا كردن.

Clamp

بند، گيره ، انبرك ، باگيره نگاهداشتن ، با قيد ومنگنه محكم بستن.

Clamp

گيره.

clamps

گيره

Keyword

Criteria