Farsi Dictionary

Chart

نقشه ، نمودار، جدول (اطلا عات)، گرافيگ ، ترسيم اماري ، بر روي نقشه نشان دادن ، كشيدن ، طرح كردن ، نگاره.

Chart

نمودار.

Chartaceous

شبيه كاغذ، كاغذي.

Charter

فرمان ، امتياز، منشور، اجازه نامه ، دربست كرايه دادن ، پروانه دادن ، امتيازنامه صادر كردن.

Chartulary

دفتر ثبت اجاره نامه وامتيازنامه وفرامين ، بايگان ، متصدي بايگاني.

Keyword

Criteria