Farsi Dictionary

Bum

ادم مفت خور يا ولگرد، ولگردي يا مفت خوري كردن ، بحد افراط مشروب نوشيدن.

Bumble

وزوز كردن ، صداي زنبور كردن ، اشتباه كاري كردن ، سرهم بندي كردن.

Bumblebee

(ج.ش.) زنبورعسل ، زنبور درشت (از جنس bombus).

Bump

دست انداز جاده ، ضربت ، ضربت حاصله دراثر تكان سخت ، برامدگي ، تكان سخت (در هواپيماو غيره)، تكان ناگهاني ، ضربت (توام باتكان) زدن.

Bumper

سپراتومبيل ، ضرب خور، چيز خيلي بزرگ.

Bumpiness

دست انداز، داراي برامدگي.

Bumpkin

روستايي نادان يا كودن ، ادم بي دست وپا.

Bumptious

خودبين ، از خود راضي ، جسور.

Bumpy

پر از برامدگي ، پر از دست انداز، ناهموار.

bummer

بدشانسي

Keyword

Criteria