Farsi Dictionary

Bis

(مو.) دوباره ، مكرر.

Biscuit

كلوچه خشك ، بيسكويت.

Bise

باد سرد و خشك.

Bisect

دونيم ، دونيم كردن ، نيمساز كردن.

Bisect

دو بخش كردن ، دو نيم كردن.

Bisection

دو بخشي ، دونيمي.

Bisector

نيمساز.

Bisector

دونيم كننده ، نيمساز.

Biserrate

داراي دو دندانه يا بر امدگي.

Bisexual

داراي خصوصيات جنس نر و ماده ، داراي علا قه جنسي به جنس مقابل وبه جنس خود.

Bisexuality

داشتن خصوصيات نر وماده.

Bishop

اسقف ، (در شطرنج) پيل.

Bishopric

اسقفي ، مقام اسقفي ، طبقه و سلك اسقفان.

Bison

(ج.ش.) گاوميش كوهان دار امريكايي.

Bistable

دوپايا.

Bistable circuit

مدار دوپايا.

Bistable multivibrator

نوسان ساز دوپايا.

Bistro

اغذيه فروشي و مشروب فروشي.

Bisulcate

داراي دوشكاف.

Bisulfate

(ش.) بي سولفيت بفرمول.OSHK4

Bisulfite

(ش.) ملح بي سولفيت.

Bishops

اسقف

Keyword

Criteria