Farsi Dictionary

Bell

زنگ زنگوله ، ناقوس ، زنگ اويختن به ، داراي زنگ كردن ، كم كم پهن شدن (مثل پاچه شلوار).

Bell tent

چادر قلندري.

Bellboy

پادو مهمانخانه ، پيشخدمت.

Belle

زن زيبا، دختر خوشگل ، دلا رام.

Belles lettres

ادبيات ، شعر و اثارادبي زيبا و هنري.

Belletrist

نويسنده شعر و اثارادبي زيبا، اديب.

Belletristic

ادبي.

Bellhop

مخفف bopper bell، پيشخدمت و پادو مهمانخانه.

Bellicose

اماده بجنگ ، جنگجو، دعوايي.

Bellicosity

جنگ طلبي ، خوي جنگجويي.

Belligerence

تجاوز، جنگ ، محاربه ، كج خلقي.

Belligerency

حالت ادم متجاوز، تجاوز.

Belligerent

متحارب ، متخاصم ، جنگجو، داخل درجنگ.

Belljar

نوعي ظرف شيشه اي مثل كاسه زنگ.

Bellman

زنگ زن ، جارچي ، منادي.

Bellona

(روم قديم) الهه جنگ.

Bellow

صداي شبيه نعره كردن (مثل گاو)، صداي گاو كردن ، صداي غرش كردن (مثل اسمان غرش وصداي توپ)، غريو كردن.

Bellows

دم (در اهنگري)، ريه.

Bellpull

دسته زنگ ، طناب زنگ.

Bellwether

پيش اهنگ گله ، گوسفند زنگوله دار، (مج.) رهبر، پيشوا.

Belly

شكم ، طبله ، شكم دادن وباد كردن.

Belly button

ناف.

Bellyache

شكم درد، قولنج ، دل درد.

Bellyband

تنگ اسب.

bells

زنگ

Keyword

Criteria