Farsi Dictionary

Bat

چوب ، چماق ، عصا، چوكان زدن ، خشت ، گل اماده براي كوزه گري ، لعاب مخصوص ظروف سفالي ، چشمك زدن ، مژگان راتكان دادن ، بال بال زدن ، چوگان ، چوگاندار، نيمه ياپاره اجر، (ز.ع.) ضربت ، چوگان زدن ، (ج.ش.) خفاش

Batch

مقدار نان دريك پخت ، دسته.

Batch

دسته.

Batch mode

باب دسته اي.

Batch processing

دسته پردازي ، پردازش دسته اي.

Batch total

جمع كل دسته.

Batching

دسته كردن.

Bate

كم كردن ، تخفيف دادن ، پايين اوردن ، نگهداشتن (نفس)، راضي كردن ، دليل وبرهان اوردن ، بال زدن بطرف پايين ، خيساندن چرم درماده قليايي.

Bateau

(bateaux.pl) (batteau=) نوعي قايق سبك وزن.

Batfowl

هنگام شب مرغ را شكاركردن (با استفاده ازنور وچوبدستي).

Bath

شستشو، استحمام ، شستشوكردن ، ابتني كردن ، حمام گرفتن ، گرمابه ، حمام فرنگي ، وان.

Bathe

شستشوكردن ، استحمام كردن ، شستشو، ابتني.

Bather

استحمام كننده.

Bathetic

عمقي ، اعماقي ، پست ، دون.

Bathhouse

گرمابه ، حمام ، لباس كن.

Bathing gown

قطيفه.

Bathing suit

شلوارشنا.

Batholith

(مع.) باتوليت ، نوعي سنگ چخماقي وسنگ اتش فشاني.

Bathometer

دستگاهي كه براي تعيين عمق اب بكار ميرود، عمق سنج ، ژرفاسنج.

Bathos

تنزل از مطالب عالي به چيزهاي پيش پا افتاده.

Bathroom

حمام ، گرمابه.

Baths

استخر شناي سرپوشيده.

Bathtub

وان حمام ، جاي شستشوي بدن درحمام.

Bathyal

مربوط به درياي عميق.

Bathymetric

مربوط باندازه گيري عمق ، وابسته به ژرفاسنجي.

Bathymetry

اندازه گيري عمق دريا واقيانوس ، عمق سنجي.

Batik

طراحي روي پارچه.

Bating

بجز، باستثناء.

Batiste

باتيست (نوعي پارچه لطيف)، پاتيس.

Batman

گماشته ، خدمتكار، يكمن يا3 كيلو (باتمان).

Baton

عصا يا چوپ صاحب منصبان ، (مو.) چوب ميزانه ، باتون ياچوب قانون ، عصاي افسران.

Batrachian

وابسته بخانواده غوك ، ذوحيات ، دوزيست.

Battailous

اماده جنگ ، جنگجو، مشتاق جنگ.

Battalia

(نظ.) فرمان جنگ (معمولا با in و into ميامد)، بسيج دسته هاي نظامي ونيروهاي مسلح.

Battalion

(نظ.) گردان ، (درجمع) نيروهاي ارتشي.

Batten

پروار كردن ، چاق شدن ، حاصل خيز شدن ، نشو و نما كردن.

Batter

خردكردن ، داغان كردن ، پي درپي زدن ، خراب كردن ، خمير(دراشپزي)، خميدگي ، خميدگي پيداكردن ، باخميرپوشاندن ، خميردرست كردن.

Battering ram

(نظ.) دژكوب ، ميله مخصوص شكستن دروازه ها و غيره.

Battery

باتري ، (نظ.) اتشبار، صداي طبل ، حمله با توپخانه ، ضرب و جرح.

Battery

باطري.

Batting

گوي زني ، پنبه حلا جي شده.

Battle

رزم ، پيكار، جدال ، مبارزه ، ستيز، جنگ ، نبرد، نزاع ، زد و خورد، جنگ كردن.

Battle ax

تبرزين ، تبر.

Battle axe

تبرزين ، تبر.

Battle cry

شعارجنگي.

Battle group

واحد ارتشي مركب از پنج گروهان.

Battle royal

(royals battle، royal battles.pl) نزاع سخت ، كشمكش خصومت اميز.

Battledore

چوگان پهن ، رخت كوب ، بارخت كوب كوبيدن.

Battlefield

ميدان جنگ ، عرصه منازعه ، رزمگاه ، نبردگاه.

Battleground

ميدان جنگ ، عرصه منازعه ، رزمگاه ، نبردگاه.

Battlement

بارو، برج و بارو.

Battleplane

هواپيماي جنگي.

Battleship

نبرد ناو، ناو، كشتي جنگي.

Batty

چوگان مانند، (مج.) ديوانه ، احمق.

batches

دسته

bats

خفاشها

Battles

جنگ ها

Battling

مبارزه با

Keyword

Criteria