Farsi Dictionary

Base

(bases.pl) ته ، پايه ، زمينه ، اساس ، بنياد، پايگاه ، ته ستون ، تكيه گاه ، فرومايه ، (مو.) صداي بم ، بنيان نهادن ، مبنا قراردادن ، پست ، شالوده.

Base

پايه ، مبنا، پايگاه.

Base address

نشاني پايه.

Base pay

حقوق ثابت بدون مزايا وفوق العاده.

Base register

ثبات پايه.

Baseball

بازي بيس بال.

Baseboard

چوب يا تخته اي كه بعنوان ستون يا پايه بكار ميرود.

Baseborn

حرامزاده ، پست ، فرومايه ، بدگهر.

Based

مستقر، مبني.

Baseless

بي اساس ، بي ماخذ.

Basement

طبقه زير، زير زمين ، سرداب.

basement flats

آپارتمان زيرزمين

bases

پايگاه

Keyword

Criteria