Farsi Dictionary

Back

عقب ، پشت (بدن)، پس ، عقبي ، گذشته ، پشتي ، پشتي كنندگان ، تكيه گاه ، به عقب ، درعقب ، برگشت ، پاداش ، جبران ، ازعقب ، پشت سر، بدهي پس افتاده ، پشتي كردن ، پشت انداختن ، بعقب رفتن ، بعقب بردن ، برپشت چيزي قرارگرفتن ، سوارشدن ، پشت چيزي نوشتن ، ظهرنويسي كردن.

Back formation

اشتقاق معكوس ، لغت سازي ، اشتقاق لغات از يكديگر.

Back of

در پشت ، پشت سر.

Back pay

حقوق عقب افتاده.

Back talk

پيش جوابي.

Backache

كمردرد، پشت درد.

Backbencher

عضو هيلت قانونگذاري.

Backbite

غيبت كردن ، پشت سركسي سخن گفتن.

Backboard

تخته يا صفحه ء پشت هرچيزي ، تخته ء پشت قاب عكس وغيره.

Backbone

تيره ء پشت ، ستون فقرات ، (مج.) پشت ، استقامت ، استواري ، استحكام.

Backcross

چند پشت بعقب برگشتن.

Backdoor

درعقب ، وسيله نهايي يا زير جلي ، پنهان.

Backdrop

پرده ء پشت صحنه ء تاتر.

Backed

داراي پشت ، پشتي دار، پشت گرم.

Backer

نگهدار، پشتيبان ، حامي ، كسي كه دراجراي نقشه اي كمك ميكند، حمال ، باربر.

Backfall

زمين خوردگي.

Backfield

(درفوتبال) چهاربازيكن خط دفاع كه در پشت خط حمله اند

Backfire

پس زدن تفنگ ، منفجر شدن قبل از موقع ، نتيجه معكوس گرفتن.

Backgammon

نرد، تخته نرد.

Background

زمينه ، نهانگاه ، سابقه.

Background

زمينه ، سابقه.

Background reflection

بازتاب زمينه اي.

Background processing

پردازش زمينه اي.

Background program

برنامه زمينه اي.

Backhand

پشت دستي يا ضربه با پشت راكت(دربازي تنيس و غيره)، زشت ، ناهنجار، با پشت دست ضربه زدن ، باپشت راكت ضربت وارد كردن.

Backhand stroke

ضربت چوگان از پشت سر.

Backing

پشتي ، پشتيبان ، پوشش ، تصديق در پشت يا ظهر ورقه ، ديركردن ، كندي.

Backing

پشتيباني ، پشتيبان.

Backing store

انباره پشتيبان.

Backlash

واكنش شديد.

Backlash

(درماشين) پس زني ، پس زدن ، عكس العمل سياسي.

Backlog

كنده بزرگي كه پشت اتش بخاري گذارده ميشود، موجودي جنسي كه بابت سفارشات درانبارموجوداست ، جمع شدن ، انبارشدن ، كار ناتمام يا انباشته.

Backlog

پس افت.

Backrent

اجاره ء پس افتاده.

Backrest

تكيه گاه ، پشتي ، متكا.

Backset

بازداشت ، عقب زني ، معكوس ، وارونه.

Backside

كفل ، پشت ، عقب هر چيزي ، خصوصي ، محرمانه.

Backslap

تظاهر بصميميت كردن ، چاخان كردن.

Backslide

(از دين) برگشتن ، سيرقهقرايي كردن.

Backspace

پسبرد، پسبردن.

Backspace character

دخشه پسبرد.

Backspacing

پسبرد.

Backstage

در پس پرده ، محرمانه ، خصوصي ، مربوط به پشت پرده ء نمايش (مخصوصااطاق رخت كن).

Backstairs

نهاني ، غيرمستقيم ، رمزي ، (م.ل.) از راه پله كان عقبي ، پله كان پشت.

Backstitch

كوك زيگزاگ ، كوك چپ و راست.

Backstretch

خط سيرجهت مخالف مبداء مسابقه.

Backstroke

ضربه باپشت دست ، (درتفنگ) پس زني ، لگدزني ، برگشت ، عقب زني ، (شنا) كرال پشت.

Backswept

برگشته بطور مايل واريب.

Backsword

شمشير يك لبه ء برنده ، شمشير يكدمه.

Backsword man

شمشيرباز.

Backtrack

رد گم كردن ، عدول كردن.

Backup

پشتيبان ، پشتيباني كردن.

Backup file

پرونده پشتيبان.

Backup system

سيستم پشتيبان.

Backward

به عقب.

Backward

عقب افتاده ، به پشت ، ازپشت ، وارونه ، عقب مانده ، كودن.

Backward reference

ارجاع به عقب.

Backwardness

عقب افتادگي.

Backwards

عقب افتاده ، به پشت ، ازپشت ، وارونه ، عقب مانده ، كودن.

Backwash

مراجعت موج ، اضطراب يا اشفتگي بعداز انجام عملي ، عواقب.

Backwater

مرداب ، باريكه اب ، جاي دورافتاده.

Backwoods

اراضي جنگلي دوراز شهر، جنگلهاي دورافتاده.

Backwoodsman

دهاتي ، اهل جاي دورافتاده.

back alley

کوچه پشت

Back and forth

عقب و جلو

back out

پشت

back story

داستان

backed up

حمايت کردن

backgrounds

پس زمينه- پيش زمينه

backlogs

حجم کارهاي عقب افتاده - کارهاي عقب افتاده

backpack

کوله پشتي

backpacking

سفر با کوله پشتي

backseat

صندلي پشتي

backyard

حيات خلوت

Keyword

Criteria