Farsi Dictionary

Bc

(christ before=) قبل از ميلا د.

B

دومين حرف الفباي انگليسي كه ازحروف بي صداست ، دو صفحه سفيد اول و اخر كتاب ، شكل B، هرشكلي شبيه به. B

Ba

بع بع (گوسفند)، بع بع كردن ، مثل گوسفند صدا كردن.

Baa

بع بع (گوسفند)، بع بع كردن ، مثل گوسفند صدا كردن.

Baba

پدر، بابا.

Babble

ور ور كردن ، سخن نامفهوم گفتن ، فاش كردن ، ياوه گفتن ، ياوه ، سخن بيهوده ، من ومن.

Babe

(baby=) طفل ، نوزاد، كودك ، شخص ساده و معصوم.

Babel

شهر و برج قديم بابل ، هرج و مرج ، سخن پرقيل و قال ، اغتشاش ، شلوغي ، بناي شگرف ، طرح خيالي.

Baboon

اشكال مضحك ، شكل عجيب و غريب ، (ج.ش.) يكنوع ميمون يا عنتر دم كوتاه.

Babouche

كفش سرپايي ، پاپوش.

Baby

بچه ، كودك ، طفل ، نوزاد، مانند كودك رفتار كردن ، نوازش كردن.

Baby farm

محل نگهداري كودكان.

Baby sit

(د.گ.) بچه داري كردن (درغياب والدينشان)، از بچه نگاهداري كردن.

Baby sitter

بچه نگهدار.

Babyhood

بچگي.

Babyish

طفل مانند، كودك مانند.

Babylon

شهر بابل قديم.

Baccalaureate

ليسانسيه يا مهندس ، درجه باشليه.

Baccara

باكارا، يكنوع بازي ورق.

Baccarat

باكارا، يكنوع بازي ورق.

Baccate

تماما گوشتي ، داراي ميوه گوشتي ، دانه دار، انگوري ، توت مانند.

Bacchanal

وابسته به باكوس (bacchus) الهه ء باده و باده پرستي ، (مج.) ميگسار و باده پرست ، عياش.

Bacchanalia

جشن باده گساري ، جشن و شادماني پر سر و صدا.

Bacchanalian

وابسته به جشن باده گساري و شادماني.

Bacchant

ميگساري ، ميگسار، باده پرست.

Bacchante

زن عياش و ميگسار.

Bacchantic

وابسته به باده گساري.

Bacchic

وابسته به باكوس خداي ميگساري و پرستش او، مستانه و پرهياهو، اواز مستي.

Bacchus

(افسانه ء يونان) رب النوع شراب و باده ، شراب.

Bacciferous

داراي ميوه گوشتي ، توت دار، دانه دار.

Bach

مجرد و عزب زندگي كردن.

Bachelor

بدون عيال ، عزب ، مجرد، مرد بي زن ، زن بي شوهر، مرد يا زني كه بگرفتن اولين درجه ء علمي دانشگاه ناءل ميشود، ليسانسيه ، مهندس ، باشليه ، دانشياب.

Bachelorhood

تجرد، عزبي.

Bacillar

عصايي شكل ، بشكل ميله هاي كوچك ، ميله ميله.

Bacillary

عصايي شكل ، بشكل ميله هاي كوچك ، ميله ميله.

Bacillus

باكتريهاي ميله اي شكل كه توليد هاگ ميكنند(مثل باسيل سياه زخم)، باسيل.

Back

عقب ، پشت (بدن)، پس ، عقبي ، گذشته ، پشتي ، پشتي كنندگان ، تكيه گاه ، به عقب ، درعقب ، برگشت ، پاداش ، جبران ، ازعقب ، پشت سر، بدهي پس افتاده ، پشتي كردن ، پشت انداختن ، بعقب رفتن ، بعقب بردن ، برپشت چيزي قرارگرفتن ، سوارشدن ، پشت چيزي نوشتن ، ظهرنويسي كردن.

Back formation

اشتقاق معكوس ، لغت سازي ، اشتقاق لغات از يكديگر.

Back of

در پشت ، پشت سر.

Back pay

حقوق عقب افتاده.

Back talk

پيش جوابي.

Backache

كمردرد، پشت درد.

Backbencher

عضو هيلت قانونگذاري.

Backbite

غيبت كردن ، پشت سركسي سخن گفتن.

Backboard

تخته يا صفحه ء پشت هرچيزي ، تخته ء پشت قاب عكس وغيره.

Backbone

تيره ء پشت ، ستون فقرات ، (مج.) پشت ، استقامت ، استواري ، استحكام.

Backcross

چند پشت بعقب برگشتن.

Backdoor

درعقب ، وسيله نهايي يا زير جلي ، پنهان.

Backdrop

پرده ء پشت صحنه ء تاتر.

Backed

داراي پشت ، پشتي دار، پشت گرم.

Backer

نگهدار، پشتيبان ، حامي ، كسي كه دراجراي نقشه اي كمك ميكند، حمال ، باربر.

Backfall

زمين خوردگي.

Backfield

(درفوتبال) چهاربازيكن خط دفاع كه در پشت خط حمله اند

Backfire

پس زدن تفنگ ، منفجر شدن قبل از موقع ، نتيجه معكوس گرفتن.

Backgammon

نرد، تخته نرد.

Background

زمينه ، نهانگاه ، سابقه.

Background

زمينه ، سابقه.

Background reflection

بازتاب زمينه اي.

Background processing

پردازش زمينه اي.

Background program

برنامه زمينه اي.

Backhand

پشت دستي يا ضربه با پشت راكت(دربازي تنيس و غيره)، زشت ، ناهنجار، با پشت دست ضربه زدن ، باپشت راكت ضربت وارد كردن.

Backhand stroke

ضربت چوگان از پشت سر.

Backing

پشتي ، پشتيبان ، پوشش ، تصديق در پشت يا ظهر ورقه ، ديركردن ، كندي.

Backing

پشتيباني ، پشتيبان.

Backing store

انباره پشتيبان.

Backlash

واكنش شديد.

Backlash

(درماشين) پس زني ، پس زدن ، عكس العمل سياسي.

Backlog

كنده بزرگي كه پشت اتش بخاري گذارده ميشود، موجودي جنسي كه بابت سفارشات درانبارموجوداست ، جمع شدن ، انبارشدن ، كار ناتمام يا انباشته.

Backlog

پس افت.

Backrent

اجاره ء پس افتاده.

Backrest

تكيه گاه ، پشتي ، متكا.

Backset

بازداشت ، عقب زني ، معكوس ، وارونه.

Backside

كفل ، پشت ، عقب هر چيزي ، خصوصي ، محرمانه.

Backslap

تظاهر بصميميت كردن ، چاخان كردن.

Backslide

(از دين) برگشتن ، سيرقهقرايي كردن.

Backspace

پسبرد، پسبردن.

Backspace character

دخشه پسبرد.

Backspacing

پسبرد.

Backstage

در پس پرده ، محرمانه ، خصوصي ، مربوط به پشت پرده ء نمايش (مخصوصااطاق رخت كن).

Backstairs

نهاني ، غيرمستقيم ، رمزي ، (م.ل.) از راه پله كان عقبي ، پله كان پشت.

Backstitch

كوك زيگزاگ ، كوك چپ و راست.

Backstretch

خط سيرجهت مخالف مبداء مسابقه.

Backstroke

ضربه باپشت دست ، (درتفنگ) پس زني ، لگدزني ، برگشت ، عقب زني ، (شنا) كرال پشت.

Backswept

برگشته بطور مايل واريب.

Backsword

شمشير يك لبه ء برنده ، شمشير يكدمه.

Backsword man

شمشيرباز.

Backtrack

رد گم كردن ، عدول كردن.

Backup

پشتيبان ، پشتيباني كردن.

Backup file

پرونده پشتيبان.

Backup system

سيستم پشتيبان.

Backward

به عقب.

Backward

عقب افتاده ، به پشت ، ازپشت ، وارونه ، عقب مانده ، كودن.

Backward reference

ارجاع به عقب.

Backwardness

عقب افتادگي.

Backwards

عقب افتاده ، به پشت ، ازپشت ، وارونه ، عقب مانده ، كودن.

Backwash

مراجعت موج ، اضطراب يا اشفتگي بعداز انجام عملي ، عواقب.

Backwater

مرداب ، باريكه اب ، جاي دورافتاده.

Backwoods

اراضي جنگلي دوراز شهر، جنگلهاي دورافتاده.

Backwoodsman

دهاتي ، اهل جاي دورافتاده.

Bacon

گوشت نمك زده ء پهلو و پشت خوك.

babe

طفل - نوزاد

babies

نوزادان

baby

کودک

Babylonian

بابلي

babysitter

بچه نگهدار

Babysitting

نگهداري از کودکان

back alley

کوچه پشت

Back and forth

عقب و جلو

back out

پشت

back story

داستان

backed up

حمايت کردن

backgrounds

پس زمينه- پيش زمينه

backlogs

حجم کارهاي عقب افتاده - کارهاي عقب افتاده

backpack

کوله پشتي

backpacking

سفر با کوله پشتي

backseat

صندلي پشتي

backyard

حيات خلوت

Bad credit loan

وام براي افراد با اعتبار بد

badness

بدي

Baffled

گيج

baffling

گيج کننده

baguette

باگت

bailout

کمک مالي

bailouts

کمک مالي

Bait switch

سوييچ طعمه

baiting

طعمه

baked

پخته شده

balance out

تعادل

balancing

تعادل

balding

تاس شدن

baldness

طاسي

ballads

ترانه

ballots

برگه هاي راي

balls

توپ

band aid

بانداژ

Banged

ضرب ديده

banging

کوبيدن

bangs

صداي بلند انفجاري

banknote

اسکناس

banned

ممنوع

baptized

غسل تعميد

barcode

بارکد

bargaining

چانه زني

baring

عريان

barista

a person who is specially trained in the making and serving of coffee drinks, as in a coffee bar.

barking

پارس سگ

Barriers

موانع

basement flats

آپارتمان زيرزمين

bases

پايگاه

basking

آفتاب گيري

batches

دسته

bats

خفاشها

Battles

جنگ ها

Battling

مبارزه با

be glad

خوشحال

be held

برگزار ميشود

be held up

برگزار ميشود

be loyal 

وفادار بودن

be poised

آماده ميشود

be stuck

گير

beads

مهره ها

beaks

منقار

bean

لوبيا

bean sprouts

جوانه لوبيا

bean tins

کنسرو لوبيا

beans

دانه هاي قهوه

bear down

تحمل کردن

bear in mind

درنظر داشته باشيد

beat up

ضرب و شتم

beating

ضرب و شتم

Beautiful sound

صداي زيبا

Beautiful voice

صداي زيبا

became

شد

beds

تخت

beep

بوق

bees

زنبور عسل

Beets

چغندر

befriended

دوست

beg off

التماس کردن

began

آغاز شد

begging

التماس - تمنا

beginnings

آغاز

begins

آغاز ميشود

beguiling

جذاب - فريبنده

begun

آغاز

behaving

دفتار

behaving

رفتار

behavioural

رفتاري

Beheaded

سر بريده

beheading

گردن زدن

beheld

مشهور

beholder

بيننده

Beijing

پکن

being

بودن

Belgium

کشور بلژيک

beliefs

اعتقادات

belies

افترا زدن - دروغ گفتن

Believed

اعتقاد

Belittling

تحقير

bells

زنگ

Keyword

Criteria