Farsi Dictionary

Trust

اعتماد، ايمان ، توكل ، اطمينان ، پشت گرمي ، اميد، اعتقاد، اعتبار، مسلوليت ، امانت ، وديعه ، اتحاديه شركتها، اءتلا ف ، اعتماد داشتن ، مطملن بودن ، پشت گرمي داشتن به.

Trust company

شركت امين يا امانت دار، بانكي كه امانات وسپرده ها را نيز نگهميدارد.

Trust fund

سپرده ، وجه اماني ، سرمايه اماني.

Trust territory

ناحيه تحت قيمومت شوراي امنيت سازمان ملل متحد.

Trustee

امين ، متولي ، امانت دار، توليت كردن.

Trusteeship

امانت ، امانت داري ، توليت ، جزء امنا بودن.

Truster

اطمينان كننده ، باور كننده ، امانت گذار، وديعه گذار، اعتباردهنده ، نسيه دهنده ، توكل كننده.

Trustful

موتمن ، مطملن ، معتمد، اطمينان ، اعتماد.

Trustiness

قابليت اعتماد.

Trustworthy

قابل اعتماد، معتمد، موثق ، درست ، امين.

Trusty

معتبر، قابل اعتماد، موتمن ، مورد اطمينان ، امين ، اطمينان بخش.

trustworthiness

قابليت اعتماد

Keyword

Criteria