Trigger |
ماشه اسلحه ، گيره ، سنگ زير چرخ ، چرخ نگهدار، ماشه (چيزي را) كشيدن. |
Trigger |
ماشه ، رها كردن ، راه انداختن. |
Trigger circuit |
مدار رها ساز. |
Trigger happy |
عاجز از كنترل خود در اثر شادي ، دست به هفت تير. |
Trigger tube |
لا مپ رها ساز. |
Triggerfish |
(ج.ش.) ماهيان رنگارنگ داراي بدن ضخيم. |
Triggering |
رهاسازي ، راه اندازي. |
Triggerman |
ماشه كش ، ادمكش سريع العمل درميان جماعت اوباش. |
triggers |
محرک |