Farsi Dictionary

Trigger

ماشه اسلحه ، گيره ، سنگ زير چرخ ، چرخ نگهدار، ماشه (چيزي را) كشيدن.

Trigger

ماشه ، رها كردن ، راه انداختن.

Trigger circuit

مدار رها ساز.

Trigger happy

عاجز از كنترل خود در اثر شادي ، دست به هفت تير.

Trigger tube

لا مپ رها ساز.

Triggerfish

(ج.ش.) ماهيان رنگارنگ داراي بدن ضخيم.

Triggering

رهاسازي ، راه اندازي.

Triggerman

ماشه كش ، ادمكش سريع العمل درميان جماعت اوباش.

triggers

محرک

Keyword

Criteria