Farsi Dictionary

Trap

زانويي مستراح وغيره تله ، دام ، دريچ-ه ، گير، محوطه كوچك ، شكماف ، نيرنگ ، فريب دهان ، بدام انداختن ، در تله انداختن.

Trap

تله ، در تله اندازي.

Trapdoor

دريچه.

Trapezium

شبيه ذوذنقه ، چهار پهلو، چهار ضلعي غير منظم.

Trapezius

(تش.) عضله ذوذنقه.

Trapezoid

ذوذنقه ، ذوذنقه وار.

Trapezoid

ذوزنقه.

Trapezoidal

ذوزنقه اي.

Trapezoidal rule

قاعده ذوزنقه اي.

Trapping

تله گذاري ، در تله اندازي.

Trapping

يراق ، تجملا ت وتزءينات ، بدام اندازي.

Trappist

عضو فرقه اي از راهبان مرتاض اهل سكوت.

Traps

نردبان قابل حمل ، اسباب ، بنه (boneh).

Trapze

بند بازي ، طناب بند بازي ، ذوذنقه.

Trapzezist

بند باز، اكروبات.

trapeze

طناب بند بازي

trapped

به دام افتاده

Trapper

تله

trappings

ظواهر

Keyword

Criteria