Farsi Dictionary

Transit

گذر، عبور.

Transit

عبور، گذر، راه عبور، حق العبور، عبور كردن.

Transit time

مدت گذر، مدت عبور.

Transition

گذار، تحول.

Transition

انتقال ، عبور، تغيير از يك حالت بحالت ديگر، مرحله تغيير، برزخ ، انتقالي.

Transition diagram

نمودار گذارها، گذارنما.

Transitive

تراگذر، متعدي.

Transitive

انتقالي ، متغير، (من.) رابطه مجازي ، رابطه غير مستقيم ، (فعل) متعدي.

Transitivity

زودگذري ، انتقال پذيري ، حالت متعدي.

Transitoriness

زود گذري ، حالت ناپايداري ، حالت بي بقايي.

Transitory

سپنج ، ناپايدار، فاني ، زودگذر، بي بقا.

transitional

انتقالي

transitions

انتقال

Keyword

Criteria