Farsi Dictionary

Tour

گشت ، سفر، مسافرت ، سياحت ، ماموريت ، نوبت ، گشت كردن ، سياحت كردن.

Tourbillion

(tourbillon=) گردباد، گرداب ، اتش بازي گردبادي.

Tourbillon

(tourbillion=) گردباد، گرداب ، اتش بازي گردبادي.

Tourism

گشتگري ، جهانگردي ، سياحت.

Tourist

گشتگر، جهانگرد، سياح ، جهانگردي كردن.

Tourmaline

(مع.) كهرباي اصل.

Tournament

مسابقات قهرماني ، تشكيل مسابقات ، مسابقه.

Tourney

مسابقه ، مسابقه دادن.

Tourniquet

شريان بند.

Keyword

Criteria